دکتر حسین احمدی

سوابق علمی - پژوهشی

دکتر حسین احمدی

سوابق علمی - پژوهشی

همایش بین المللی بررسی جنبشهای مردمی اخیر خاورمیانه

عنوان همایش: 

 

همایش بین المللی بررسی جنبشهای  مردمی اخیر خاورمیانه(بیداری اسلامی) 

 

زمان و مکان اجرا: 

 

یکشنبه 4 اردیبهشت 1390 / مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران (ایران-تهران) 

 

 

TITLE:

International Conference of the popular movements in recent Middle East (Islamic consciousness)

 

EXECUTION TIME & PLACE: 

Sunday,April 24,2011,Institute for Iranian Contemporary History Studies,(IRAN-TEHRAN) 

 

فهرست خلاصه مقالات

 

*مشکلات ساختاری خاورمیانه/ دکتر حسین احمدی

*ماهیت تحولات خاورمیانه /دکتر فاطمه فاطمی

*شناخت ماهیت تحولات قیامهای خاورمیانه و شمال آفریقا / دکتر حسین رویوران

*نگاه امریکا به تحولات جدید خاورمیانه / دکتر محمد فرهاد کلینی

*روسیه و تحولات انقلابی خاورمیانه / دکتر جهانگیر کرمی

*جنبشهای مردمی در جهان عرب؛سیاستهای اتحادیه اروپایی بر سر دوراهی/ دکتر سعادت آقاجانی

*اسلام گرایان و موج بیداری عربی در خاورمیانه / دکتر حمید احمدی

*اسرائیل، قیام­های عربی؛ رویکردها و چشم انداز/ دکتر حسن لاسجردی

*نقش نخبگان عرب در جنبشهای مردمی خاورمیانه / دکتر محمدمحسن

*اقدامات حوزه مطالعات سیاست خارجی

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://www.roozgozar.com

مشکلات ساختاری خاورمیانه 

دکتر حسین احمدی*

در جنگ اول جهانی که امپراتوری عثمانی در کنار اتحاد مثلث علیه اتفاق مثلث به رهبری انگلیس قرار گرفت کشور اخیر با استفاده از تنوع مذهبی، زبانی و ملی تصمیم به تجزیه این امپراتوری به واحدهای کوچکتر گرفت. کشورهای نوظهور با برنامه­ های دقیق انگلیس، دارای اختلافات مرزی و ارضی شدند عاملی که منجر به تقابل دولتهای منطقه با یکدیگر و عدم اتحاد و یکپارچگی کشورهای خاورمیانه و باعث استفاده کشورهای غربی شده است. علاوه بر این انگلیسی ­ها به شکلهای گوناگون با گستره نفوذ خود در لایههای مختلف اجتماعی همواره کشورهای خاورمیانه را به نوعی در کنترل داشته ­اند و به همین دلیل کمتر روابط عمیقی میان دولتها و ملتهای منطقه و در نتیجه گستردگی سایه حاکمیت دولتهای وابسته و غیر دموکراتیک و غیرملی آن چنان در خاورمیانه گسترش یافت که منجر به حرکتهای رادیکالی و تقابل دولت و ملت - و ظاهراً پس از چند دهه سرنگونی دولتها توسط ملتها - و نهایتاً منجر به عقب ماندگی کشورهای خاورمیانه شده است به طوری که هیچ یک از کشورهای خاورمیانه با داشتن ذخایر و منابع سرشار نتوانسته ­اند در زمره کشورهای جهان اول قرار گیرند.

حضور فعال سرمایه داری تجاری با استفاده از رانت حکومتی و فساد گسترده اقتصادی و اداری منجر به عدم توزیع عادلانه ثروت و تنگی معیشت اکثریت مردم کشورهای خاورمیانه و نهایتاً کمبود میزان مطالعه سرانه منجر به عدم شکل­گیری هویت ملی و نداشتن استقلال عمل از قدرتهای غربی منتهی شده است.

اکثریت کشورهای خاورمیانه به دلیل نداشتن مبانی قدرت و عدم تکیه بر مردم فاقد پشتوانه ­های لازم برای حفظ استقلال خود هستند. از طرفی بعضی از شاخصه ­های موجود در کشورهای خاورمیانه همچون گوناگونی مذهبی، ملی، قومی و زبانی با گستردگی بیشتر در کشورهای غربی به ویژه ایالات متحده وجود دارد ولی کمتر صدای ناهنجاری از این تنوع به چشم آمده است.

در میان کشورهای خاورمیانه جمهوری اسلامی ایران تنها کشوری است که با تکیه بر مردم ضمن به هم ریختن معادلات فوق با ایجاد حکومت ملی به از حفاظت از استقلال و دستاوردهای آن پرداخت و به این شعار غربیها که «خاورمیانه همواره باید انرژی بدهد و اطاعت کند» پایان داد امری که از چشمان تیزبین مردم خاورمیانه و شمال آفریقا دور نماند. پیام انقلاب اسلامی ایران به مردم مسلمان منطقه این بود که اگر بخواهند و وحدت داشته باشند می­توانند به استقلال برسند و البته برای صیانت از آن پرداخت هزینه ­هایی سنگین لازم است.

با توجه به عدم انجام کاری علمی برای شناخت هرچه بهتر تحولات اخیر خاورمیانه در کشورمان، حوزه مطالعات سیاست خارجی موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران با برگزاری این همایش گرفت امیدوار است گامی درجهت بهتر شناختن این تحولات و نهایتاً منافع ملی کشور  برداشته باشد.



* . دبیر همایش و مسئول حوزه مطالعات سیاست خارجی.

 

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://www.roozgozar.com  

 

ماهیت تحولات خاورمیانه 

 

دکتر فاطمه فاطمی*

حدود پنج سال قبل به ویژه بعد از اتفاق یازده سپتامبر امریکا و هم پیمانانش با الگو قرار دادن غائله­ی الجزایر و چچن بدون توجه به فرهنگ، دین و باورهای اعتقادی ملل مسلمان، تلاش نمودند تا معیارها و چارچوب های فرهنگی غرب را تحت اصلاحات به صورت یک کالای وارداتی بر هویت ملت ها و کشورهای اسلامی به خصوص در خاورمیانه تحمیل نمایند و تاریخ سیاسی خاورمیانه را که برپایه­ی جریانهای دینی و اسلام گرا علیه دشمنان اسلام رقم می خورد منحرف کنند و با طرح خاورمیانه ی جدید به اهداف از پیش تعیین شده­ی شان دست یابند. آنها نه تنها در تحقق این اهداف موفق نشدند بلکه این مسئله منجر به قیامهای مردمی- اسلامی در این منطقه گردید. تحولات سریع و گسترده این روزها در خاورمیانه و شمال افریقا نشأت گرفته از باورهای دینی و اسلام خواهی ملت هایی است که امروز در تونس، مصر، یمن، بحرین، لیبی، عربستان و اردن شعار الله اکبر سر می دهند. بدون اغماض و به دلایل فراوانی می توان ادعا نمود که ماهیت اصلی آن دین و اعتقادات و باورهای اسلامی است. گرچه مشکلات اقتصادی، حاکمیت قدرتهای استبدادی، نادیده گرفتن حقوق ملتها و نفوذ بیگانگان را می توان از سایر عوامل آن تلقی نمود. ولی به طور قطع آنچه مسلم است مردم در این خیزش ها، دین را محور قرار داده اند. زیرا: 

آرمانی ترین شعار آن الله اکبر،محوری ترین برنامه های آن نماز و حضور مردم در مراسمهای دینی مهم ترین خواسته ی مردم حاکمیت اسلام و حکومت دینی و براندازی حاکمان خودرأی و مستبد است.



* . عضو لویه جرگه افغانستان.

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://www.roozgozar.com   

شناخت ماهیت تحولات قیامهای خاورمیانه و شمال آفریقا

حسین رویوران*

قیامهای اجتماعی و سیاسی اخیر در شمال آفریقا و خاورمیانه به حدی با تئوریهای متداول عرصه تغییرات اجتماعی متفاوت بود که بسیاری از پژوهشگران را وا می­دارد تا درباره تولد شکل جدیدی است تغییرات اجتماعی نام ببرند. این قیامها دارای مجموعه­ای از ویژگیهاست که سعی شود در این پژوهش به برخی از آنها اشاره گردد.

*در تعریف تغییرات اجتماعی و انقلابها نوعی اجماع وجود دارد که این فرایند کاملاً عقلانی است و تغییرات بنیادین و یا رفرمی توسط نخبگان جامعه رهبری می­شود. این در حالی است که در قیامهای اخیر تحولات الزاماً توسط بازیگران نخبه سیاسی، دینی و یا اجتماعی صورت نگرفته است بلکه محور اصلی قیامهای اخیر جوانان بوده و احزاب سنتی و تشکل­های اجتماعی نقش دوم را در این تحولات ایفا کردند.

*تغییرات اجتماعی یک حرکت به جلو هست که نخبگان جامعه بر اساس یک ایدئولوژی و یا مکتب و فکر جامعه را از حالی به حالت دیگری انتقال می­دهند. به عبارت دیگر ایدئولوژی مکمل بازیگران نخبه در عملیات تغییرات اجتماعی است و در قیامهای اخیر می­توان به جرأت گفت که مردم می­دانند چه نمی­خواهند، اما نمی­توان با ضرس قاطع گفت که مردم می­دانند چه می­خواهند؟ و این بر می­گردد به این مسأله که قیامهای اخیر فرا ایدئولوژیک است و در فرایند عملیات تغییر حوزه نخواستن­ها برای مردم روشن است اما حوزه خواستن­ها مبهم و روشن نیست. در اینجا شکی نیست که از حوزه نخواستن­ها می­توان نتیجه حوزه خواستها را به صورت کلان روشن ساخت اما تعیین قطعی آنها مشکل می­نماید.

* انتقال سریع موج­های قیام از تونس به مصر و سپس یمن، لیبی و بحرین و ... غیره این فرایند را تا حدی از حالت داخلی صرف خارج ساخته. در حالیکه قیامها و انقلابها عمدتاً به دلایل داخلی و تراکم سیاسی و اجتماعی صورت می­گیرد.  

آنچه که در میان همه قیامهای منطقه مشترک است، شکست باور عدم امکان تغییر است که چند دهه بر منطقه حکمفرما شده بود. شکست این باور و جایگزینی آن با باور امکان تغییر، تراکم­های سیاسی و اجتماعی را به صحنه آورد و موتور تغییرات اجتماعی را روشن ساخت. این مهمترین متغییر تحولات اخیر نشان داد که محیط بین­المللی جدید دهکده جهانی در فرایند تحولات سیاسی و اجتماعی کشورها بیشتر تأثیر دارد و منطقه را به ظروف مرتبطه تبدیل کرده و متغیرهای بیرونی در آن تأثیر بیشتری دارند.

*در همه تغییرات اجتماعی و انقلابها رهبر فرهمند و کاریزماتیک نقش مهمی در این فرایند ایفا می­کند و تنها تحولات با نام این رهبران قابل شناسایی هستند. تحولات اخیر منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا فاقد چنین ویژگی­اند و خرد جمعی در این تغییرات جایگزین رهبر واحد شده است. البته بسیاری از تحلیلگران بر این باورند که خرد جمعی در مرحله سلبی تغییرات اجتماعی یعنی سرنگونی نظام قبلی کارساز است اما در برپایی نظام جدید احتمالاً از حالت وحدت به کثرت تغییر ماهیت خواهد داد و ممکن است آینده این قیامها را آسیب پذیر سازد.

*معمولاً تغییرات اجتماعی در یک فرایند زمانی طولانی شکل می­گیرد و به اعتراض دستجمعی می­انجامد و پس از تکمیل تضادها با نظام، با قدرت مردم امکان یکسره سازی فراهم می­گردد. در تغییرات اجتماعی اخیر مدت زمان آغاز اعتراضات و نتیجه گیری آنها بسیار کم است و این نشان می­دهد ما در مقابل یک مدل جدیدی هستیم که تا حدی از شرایط جدید اطلاع رسانی و جامعه اطلاعاتی جهانی متأثر است. انقلابها در گذشته در سالهای متمادی در میان مردم فرهنگ سازی می­کردند ولی الان فرهنگ انقلابی به طور دفعی و بر اساس تغییر ناگهانی باورها صورت می­گیرد.

در فرایند تغییرات اجتماعی در خاورمیانه و شمال آفریقا وجوه اعتراض و تضاد در میان کشورهای مختلف متفاوت است. مثلاً در مصر و تونس اعتراض چند وجهی است و مردم به استبدار و سیاست­های داخلی نظام و نیز سیاست خارجی وابسته و اتحاد و ائتلاف با آمریکا و اسراییل اعتراض دارند در حالیکه در سوریه اعتراض تک وجهی است و تنها استبداد را نشانه گرفته است و مطالبات مردمی به این محور محدود می­شود.


* پژوهشگر ارشد مسائل خاور میانه 

 

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://www.roozgozar.com     

نگاه امریکا به تحولات جدید در خاورمیانه 

دکترمحمد فرهاد کلینی * 

 

امریکا در شیب تحولات ژئوپلیتیکی جدید در خاورمیانه قرار دارد و در حال خروج اجباری از رویکرد سنتی به رویکرد جدید با توجه به پیچیدگی صحنه در این منطقه می باشد.

اگرچه امریکا با در نظر داشتن نفوذ امنیتی در شمال افریقا خصوصا مصر احتمال روبرو شدن به یک شوک جدید سیاسی را داشت ولی با توجه به  اغاز نقطه بحرانی در تونس وگسترش و سیستمی شدن خواستگاه مردم مصر وسپس ورود به یک جنگ بر خواسته در لیبی و عمیق شدن تحولات در یمن و بحرین انتظار دومینوی از تحولات را نداشت و دچار یک سرگردانی در برابر تعدد صحنه خاورمیانه قرار گرفت.

در ابتدا دستگاه تبلیغاتی ورسمی سیاست خارجی امریکا معطوف به وجود مشکلات اقتصادی قضاوت سیاسی خود را مطرح می کرد و موضوع بحران توزیع ثروت وفساد دولتی را مولفه تحولات معرفی می کرد لیکن بعداز درک از خواستگاه مردم مسلمان منطقه و طرح شعارکرامت ویا رویکرد معترضین به تغییر نظام  و نه صرفا تغییر چهره  دولت امریکا تصمیم گرفت به صورت زیرکانه­ای با یک حمله رسانه­ای توجه جهانی را به دمکراسی طلبی سوق دهد و اشتباه استراتژیک خود در تخمین از تحولات را در سرعت تحولات دفن کند.

ترکیب نسل جدید جامعه خاورمیانه با جریانات سنتی و نگاه به استقلال و عدم وابستگی با پیوند خوردن به تاریخ وفرهنگ اسلامی و نفی دیکتاتوری عملا تحولات را به سمت فضای ضد سلطه سوق داد

واهمیت بیداری اسلامی از جان تازه ای برخوردار شد.

نگاه به اهمیت تغییر و پیروزی بر اساس امواج مردمی و دوری از برخورد مسلحانه (به غیر از پدیده لیبی که تاحدودی از خصلت قبیله­ای بر خوردار است )احساس برابری از الهام بخشی شیوه تغییر به سبک انقلاب اسلامی را تداعی نمود.

رویکرد معاصر امریکا در خاورمیانه همواره متمرکز بر کنترل رفتاری رقبا و یک جانبه گرایی ، امنیت اسرائیل ، امنیت انرژی امریکا، بازار تسلیحاتی ، بازدارندگی در برابر تغییرات در حاکمیت کشورهای همسوی عربی ، هدایت واثر بخشی بر کشور های مهم و بزرگ منطقه از قبیل ترکیه مصر عربستان و خنثی سازی کسترش نفوذ معنوی انقلاب اسلامی با عملیات اسلام هراسی وایران هراسی همراه بوده است.

وقوع زلزله سیاسی وسونامی مردمی که به زعم برخی از نخبگان غربی در سطح و حدود فرو ریختن دیوار برلین و آثار فروپاشی اتحاد شوروی قابل توجه می باشد منجر به تغییر احساس غرب به شبکه ای شدن تحولات گردید وبه تدریج احساس تهدید به امتداد و آینده هر یک ازپدیده های تغییر در خاورمیانه بر نگاه امریکایی حاکم شد به نحوی که موضوع سود و فایده این تحولات و ضرورت مدیریت بر دوران گذار جدید در ژئوپلیتیک خاورمیانه از ویزگی جدیدی برخودار شد.

عدم برابری شرایط درتونس ، مصر ، لیبی ، یمن ، بحرین و سوریه و حتی عربستان و اردن نگاه سناریو سازی به شرایط بحرانی و چند صحنه گی و نگاه به خاورمیانه جدید در امریکا را متاثر ساخته است.

نگرانی رژیم اسرائیل به تغییر موازنه در منطقه واحتمال عبور جریان خود جوش مردمی از پان عربیسم سنتی به پان اسلامیزم جدید با خصوصیتی جدید ومرکب از ارتقاء سطح اگاهی و تشکیل­کّر هبستگی ملی و ظهور پدیده اصقلاب (اصلاح + انقلاب ) به تعبیر برخی از جامعه شناسان امروزه تبدیل به ادبیات ومواضع مسئولین این رژیم شده است و در تلاش هستند تا تحمیل تحلیل خود را در اولویت سازی تهدیدات به دستگاه سیاست خارجی امریکا را با شتاب بیشتری دنبال کنند.

نگاه امریکایی امروزه مجبور به پذیرش تشکیل دوره جدید از تحولات و شناسایی قدرت محوری در خاورمیانه است و تلاش جهت  معنا یابی از چند جانبه گرایی درون منطقه ای و برون منطقه ای کماکان ادامه دارد.

    

 -------------------------------------

* . کارشناس ارشد مسائل استراتژیک  

 

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://www.roozgozar.com      

روسیه و تحولات انقلابی خاورمیانه: بیم ها و امید ها 

 

دکتر جهانگیر کرمی*

تحولات سیاسی ماه های اخیر در منطقه موجب مشکلات و مسائلی برای سیاست خارجی قدرت های بزرگ جهان شده و امکان محاسبات روشن و واکنش های به موقع را دشوار ساخته است. در این میان، روسیه به عنوان یکی از قدرت های مرتبط و صاحب نفوذ در منطقه، ضمن این که کوشیده است تا از روند تحولات دور نماند اما در واکنش به مسایل منطقه نیز چندان راحت نبوده و گاه سیاست دوگانه ای نیز در پیش گرفته است. این سیاست روسیه را می توان با مفاهیم و واژگانی چون انفعالی، محدود، و یا دوگانه و متناقض توصیف کرد. در واقع، روسیه کوشیده است تا ضمن حفظ روابط معمول خود با دولت ها، در عین حال در مقابل جریان جنبش های مردمی قرار نگیرد. تفاوت سیاست روسیه با دولت های غربی در این موضوع آن است که آنها از بیان علاقه و یا حمایت های سیاسی خود از بیشتر این تحولات ابایی ندارند، اما مسکو، همواره دیدگاه خود را پس از مسلم شدن تحول و برگشت ناپذیر بودن شرائط اعلام می کند. به بیان روشن تر، دولت فدراسیون روسیه نسبت به ماهیت این تحولات و و سمت و سوی آنها بیشتر از جهان غرب نگران و بیمناک است.

اما چرا روسیه که طبیعتا بایستی از به هم خوردن معادلات غربی و امریکایی استقبال کند، اینچنین نسبت به این تحولات از سر بد بینی و واهمه برخورد می کند؟ در این نوشته بر آنیم تا به مهم ترین دلایل و عوامل اثر گذار بر سیاست های مسکو در این منطقه و نسبت به این تحولات سخن بگوییم.

می توان در پاسخ یه پرسش بالا این متغیرها را مطرح نمود: باز شدن فضای سیاسی برای جریان های اسلامی و احتمالا به قدرت رسیدن آنها در کشور های منطقه؛ به مخاطره افتادن منافع مستقیم اقتصادی و سیاسی روسیه در برخی کشورهای منطقه؛ بی اعتمادی بنیادین نسبت به رفتاردولت های غربی و نقش آنها در تحولات منطقه؛ به مخاطره افتادن هرچه بیشتر مفاهیم  و اصول حاکمیت ملی و استقلال ملی و عدم مداخله در امور داخلی دولت ها؛ و الهام بخشی و اثر گذاری حرکت های مردمی خاورمیانه بر مردم مناطق مسلمان نشین روسیه و مخالفان دولت در روسیه  و نیز در کشورهای با نظام استبدادی در حوزه نفوذ روسیه.

برای  بررسی این متغیر ها، نخست به طور کوتاه  به ماهیت تحولات منطقه می پردازیم، سپس با بررسی  روند مواضع روسیه در سه ماه اخیر، متغیر های دخیل در قضیه را توضیح داده و چشم انداز آینده و امید های احتمالی را مطرح می نماییم.

* . عضو هیات علمی دانشگاه تهران

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://www.roozgozar.com     

جنبش های مردمی درجهان عرب؛ سیاست های اتحادیه اروپایی برسردوراهی 

 

 

*دکترسعادت آقاجانی 

 

موج اخیراعتراضات گسترده جهان عرب، کشورهای اتحادیه اروپایی را شگفت زده و غافلگیر نمود. حال اتحادیه اروپایی در تلاش برای تطبیق خود با وضعیتی است که از پویایی فوقالعادهای برخوردار است و برای بازیابی اعتبار مخدوش شدهاش، در حال تدوین سیاست جدیدی تحت عنوان «مشارکت برای دموکراسی و رفاه» میباشد. گرچه، این سیاست باز تعریفی از سیاستهای کنونی اتحادیه اروپایی است. اتحادیه اروپا به منظور گشودن فصل جدیدی از روابط خود با جهان عرب، نیازمند درس گرفتن از خطاهای استراتژیک گذشته خود و اتخاذ رویکردی بر مبنای پذیرش واقعیت های جدید در منطقه است.

بطور کلی سیاستهای اتحادیه اروپایی در قبال خاورمیانه، شمال آفریقا و خلیج، حفظ وضع موجود بر مبنای حفظ ثبات منطقهای بوده است. با توجه به نزدیکی جغرافیایی اروپا و ارتباطات تنگاتنگ با این منطقه، فضای با ثبات منطقهای، دارای اهمیت حیاتی تلقی شده است تا بتوان به این ترتیب ارتباطات در زمینه انرژی و تجارت، کنترل مهاجرت و جلوگیری از اشاعه تروریسم را ایجاد کرد. کشورهای اروپایی مانند انگلیس، فرانسه، ایتالیا و اسپانیا با توجه به سابقه مداخله استعماریشان، پذیرفتند که تنها با همکاری حکام مستبد منطقه میتوانند چنین خواسته ای را محقق کنند. باور غرب بر آن بود که تغییر باید تدریجی، دقیق و تحت مدیریت و نظارت آنها نظارت بوده تا از ورود منطقه به ورطه اغتشاش و هرج ومرج جلوگیری شود.

سیاستهای اتحادیه اروپایی در این منطقه به وضوح تغییر وضعیت از پایین به بالا بود. آنها تلاش کردند تا نوعی از اصلاحات بالا به پایین را ترغیب کنند که پتانسیل تحکیمگذار سیاسی و اقتصادی را داشته باشد. برای این مقصود، سیاست همسایگی اروپایی شماری از مشوق های دوجانبه مالی و سیاسی را ارائه داد. برخی از اروپایی ها بر این باور بودند که اروپا بتواند که ایجاد اتحادیه مدیترانهای، توان اتحادیه اروپایی را برای تحکیم اصلاحات سیاسی تحلیل برد، زیرا سیاستهایش را به «مسئولیتی مشترک» تبدیل کرد و روابط اقتصادی و تجاری را اولویت بخشید. موج اخیر اعتراضات مردمی و سرنگونی رژیمهای تونس و مصر و جنگ داخلی در لیبی نشان از اشتباهات عمیق اروپا  در اتخاذ این رویکرد دارد. واضح است که این تحولات پویا، دو راهی  ها یی را برای سیاستهای اتحادیه در سطوح مختلف ایجاد می کند.

1- دوراهی امنیتی حفظ ثبات: سرنگونی رژیم های تونس و مصرخط بطلانی بر فرض اتحادیه اروپایی دراین باره بود که میتوان ثبات منطقه ای را با بهایی اندک حفظ کرد. وقایع، استراتژی اتحادیه اروپایی را مبنی بر اینکه اتحادیه با تحکیم وابستگی و گفتگو میتواند اصلاحات داخلی را ترغیب کند، زیر سوال برد. ورود لیبی به جنگ داخلی و مداخله ناتو موید مخاطراتی است که در این گذار سیاسی وجود دارد. و مجددا بحث دوراهی قدیمی را پیش می کشد: اگر اروپا باید از دموکراسی در تونس، لیبی، مصر حمایت کند، درباره کشورهایی چون عربستان، بحرین، اردن و سوریه باید چه کند؟

2- دوراهی به رسمیت شناختن اسلام گرایی: نمونه های تونس و مصر این باور را در میان کشورهای اروپایی رد کرد که تنها گزینه جایگزین برای حکام مستبد عربی، دولتهای اسلام گراست. اکنون اخوان المسلمین در مصر و جنبش الندا در تونس میکوشند به روند سیاسی ملحق شوند، اتحادیه اروپا چاره ای جز این ندارد که سیاست خود را برای عدم تعامل با این گروهها مورد بازنگری قرار دهد. در صورتی که اتحادیه اروپا وارد تعامل با اسلام گرایان مصری و تونسی شود، سیاست آن برای منزوی کردن حماس بیش از پیش تناقض آمیز جلوه خواهدکرد.

3- دوراهی سیاستهای اقتصادی: اتحادیه اروپایی مدتها به اصلاحات بازار و خصوصی سازی در کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا پرداختند. این اصلاحات هرچند موجب رشد اقتصادی شد، ولی ازسویی نیز به تشدید نابرابری اقتصادی و شکاف طبقاتی نیز انجامید. اکنون «نئولیبرالیسم» به عنوان راهبردی اقتصادی، عملا شکست خورده است.

4- دوراهی برای ساختارهای مشارکت وهمکاری: تحولات ماههای اخیرنشان داده که سیاستهای اروپایی به بن بست خورده است. دموکراسی های عربی نشان داده اند کمتر مایل به همکاری با اسراییل هستند. احتمالا اختلافات جدیدی میان کشورهای عربی پدید خواهد آمد. این موضوع میتواند بیش از پیش حمایت از همکاریهای مدیترانه ای را تحلیل برد. یافتن نهاد و سازمانی جدید در این فضا، به ویژه با توجه به فقدان مشروعیت اتحادیه اروپایی، ممکن است وظیفهای چالش انگیز شود.

البته این نگاه غالب نیز در منتقدین به سیاستهای اروپایی وجود دارد که هنوز سیاست خارجى و امنیتى اتحادیه اروپایی از توانایی لازم در مواجهه با بحرانهای بینالمللى برخوردار نگردیده و در موضوعات و مناطق حساس، سیاست دول اروپایى از روندهاى ملى بیش از گرایشهاى فراملى تبعیت مىکند و هنوز انگیزه و منافع کشورهاى اتحادیه اروپایی نسبت به جهان عرب یکسان نیست. نمونه این وضعیت در اختلاف نظرات انگلیس و فرانسه با کشورهایی چون آلمان، ایتالیا و اسپانیا در تحولات لیبی به چشم می خورد. همچنین اروپا نشان داده بجای اتخاذ یک سیاست فعال و مستقل، اغلب کارکردى انضمامى و تکمیلى نسبت به سیاستهای ایالات متحده در منطقه داشته است. و از همه مهمتر آنکه اروپا به تنهایى از تأمین امنیت خود ناتوان وعاجز است. درنتیجه، از نظر این منتقدین اروپا فرصتهاى متعددی را براى ایفاى نقش ثبات سازى در خاورمیانه از دست داده است.

در مجموع، هرچند واکنش اولیه اتحادیه اروپا نسبت به قیام اعراب تلفیقی از سردرگمی و حیرتزدگی بود و اکنون نیز از فقدان انسجام در برابر وقایع دیگر کشورهای عربی رنج میبرد. اما با این حال بنظر میرسد نوعی اجماعی ظاهر شده که تغییرات بنیادین در سیاستهای اتحادیه اروپایی را غیرقابل اجتناب مینماید. رهبران اتحادیه اروپایی کوشیده اند که این تغییرات تحت عنوان «سیاست مشارکت برای دمکراسی و رفاه» با شرکای عربی خود به پیش برند. هرچند بسیاری معتقدند که اتحادیه اروپایی به جای تغییر واقعی الگو، تنها به ارائه عنوانی جدید برای سیاستهای گذشته خود پرداخته است. آنان میگویند اتحادیه برای گشودن فصل جدیدی در روابطش باید از اشتباهات گذشته خود درس بگیرد. به عبارتی، اولا اتحادیه در حمایت از گذار سیاسی جدی باشد و بخش قابل توجهی از منابع مالی مربوط به سیاست همسایگی خود را به بخش دموکراسی اختصاص دهد. ثانیا از سیاست عدم تعامل با طرف های اسلام گرا و دیگر بازیگران جامعه مدنی که می خواهند جزیی از این روند باشد، دست بکشد. با توجه به کاهش نفوذ اتحادیه اروپا  کشورهای عربی، اتخاذ هر شیوه دیگری بیهوده خواهد بود. ثالثا اتحادیه اروپا همچنین باید از ایجاد انتظارات اشتباه در میان همسایگان خود اجتناب کند. زیرا بارها اتحادیه وعده هایی داده که نتوانسته است برآورده کند و رابعا اتحادیه باید از فرصت استفاده کند تا تمرکز منسوخ خود را از جامعه اروپایی مدیترانه ای برداشته و برارتباطات با جهان عرب متمرکز شود.

درنهایت باید گفت صحنه تحولات لیبی ، عرصه مهمی برای آزمون سیاست های اتحادیه اروپایی است که شاهدیم انگلیس و فرانسه می کوشند با هدایت و رهبری کشورهای اروپایی و ناتو، جایگاه و نفوذ سابق خود را در منطقه بازسازی کنند. البته ماهیت این جنبش ها در کشورهای عربی، اختلافات متعدد اروپایی هادرچگونگی پیشبرد وهدایت عملیات نظامی ناتودرلیبی وضعف های ساختاری وبنیادین کشورهای اروپایی به لحاظ نظامی و تأمین مالی پرسش های جدی در موفقیت سیاست جدید اروپایی ایجاد کرده است.


* . پژوهشگر ارشد مسائل اروپا  

 

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://www.roozgozar.com   

اسلام گرایان و موج سوم بیداری عربی در خاورمیانه 

دکتر حمید احمدی*

نقش و جا یگاه اسلام گرایان و گروههای سیاسی اسلام گرا در رویدادها و دگرگونی های اخیر خاورمیانه یکی از مهمترین موضوعات مطرح در محافل سیا سی و فکری در منطقه و در سطح جهانی بوده است. در حالی که برخی این دگرگونی ها را، که می توان از ان به عنوان بیداری سوم و "یا موج سوم بیداری عرب"[1]  نام برد، دارای ماهیتی صرفا اسلام گرایانه می دانند، دیگران بر ان هستند که مشکلات و مسایل اقتصادی و اجتماعی بیشترین عامل محرکه این بیداری بوده است. با این همه، نقش هر یک از این عوامل را در بیداری سوم عرب مو ثر در نظر بگیریم، به لحاظ پژوهشی بررسی و تبیین نقش گروههای اسلام گرا در این بیداری همچنان یک اهمیت اساسی دارد.

هدف اساسی این پژوهش، بررسی جایگاه و نقش این گروهها در رویدادهای اخیر جهان عرب و تبیین مواضع انها در فرایند بیداری سوم عربی و دوره پس از پیروزی احتمالی ان بر رژیم های اقتدارگرای حاکم می باشد. گرچه بیداری معاصر عربی تا حد زیادی تحت تاثیر آموزه های دین اسلام بوده و بررسی رفتار و عملکرد نیروهای فعال مردمی در ان نشان دهنده این واقعیت است، اما این نکته را نیز نمی توان نادیده گرفت که عوامل اقتصادی- اجتماعی و سیاسی نقش چشمگیرتری در بر انگیختن توده های مردم برای مشارکت در ان بازی می کند. با توجه به این مساله، نمی توان تاکید کردکه انگیزه های اسلام گرایانه محرک اصلی این مشارکت بوده است. این نکته از انجا روشن می شود که شعارهای اسلام گرایانه اشکاری در این خیزش بچشم نمی خورد و گروههای اسلام گرای عربی نیز مدعی بازی یک نقس فعال در آن نبوده  و نیستند. تا کید گروههای اسلام گرا در مصر و تونس بر ماهیت مردمی بیداری عرب و پرهیز انها از طرح شعارها و اهداف اسلام گرایانه ­ماهیت نقش انها می باشد.

با توجه به این مساله، پرسش اساسی این پژوهش بر محور تبیین چونی و چرایی این موضع گیری گروههای اسلام گرا استوار است. فرضیه اساسی پژوهش نیز آن است که ترکیبی از تجربه های تاریخی گروههای اسلام گرا به همراه یک رشته عوامل درونی عربی و عوامل محیطی و بین المللی غیر عربی باعث شده است تا گروههای اسلام گرا نقشی محتاطانه در این رویدادها و دگرگونی ها بگیرند و در عین حال در پی تدوین یک استراتژی حساب شده برای بهره گیری از این بیداری به منظور نقش آفرینی فعال در دوران پس از فروپاشی رژیم های اقتدارگرای عربی برای دستیابی به اهداف خود باشند.  



[1].The third wave of the Arab awakening 

* . استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران.

 
 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://www.roozgozar.com
 
  اسراییل، قیام های عربی ؛ رویکردها و چشم انداز  
 
  دکتر حسن لاسجردی 

وقوع قیام های مردمی در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا روحی جدید در کالبد جوامع این جغرافیای کهن دمیده است و حضور گسترده مردم کشورهای در معرض تغییر و تحول نشان از دوران جدید در عرصه سیاست دارد. گذشته از دلایل و عوامل قیام های مردمی در کشورهای عربی تاثیرات این تحول بر این منطقه استراتژیک یکی از دغدغه های مهم تمامی کسانی است که در دوره های اخیر با دقت و حساسیت بالا این مسئله را دیده اند. امروزه با توجه به تعدد قیام ها، حضور گسترده مردم، مطالبات و خواسته های عمومی، نحوه مبارزه و عزم راسخ ملت ها در تغییر حاکمیت ها از یکسو و مداخله عناصر خارجی، لشکر کشی مجدد ناتو و ارسال کمک های متنوع از مجاری گوناگون، بسیج اجتماعی در شبکه های سایبری و نیز نبرد سخت افزاری و نرم افزاری از سوی دیگر دامنه پرشتاب تحولات اخیر را نشان می دهد. در این بین شاید یکی از عوامل تاثیر پذیر و حساس به تحولات به دلایل متعدد رژیم صهیونیستی است که از یک سو نگران تغییر شرایط منطقه و از سوی دیگر دغدغه تاثیرات عمیق این تحولات بر شرایط و اوضاع خود را دارد چرا که هرگونه تغییر و تحول در عرصه کشورهای عربی می تواند تاثیر مستقیمی بر اوضاع تل آویو داشته باشد. به نظر می رسد سران رژیم صهیونیستی از آغاز تحولات سیاسی اخیر در جهان عرب با نگاهی دقیق و عمیق تلاش کردند ضمن درک روند و شتاب تحولات تا آنجا که می توانند بر ابقای سران فعلی حکومت های عربی مساعدت داشته باشند زیرا رویکرد سران کشورهای عربی در معرض تحول به سیاست های سران تل آویو همواره با نوعی مماشات و در برخی موارد همراهی و سکوت بوده است. بررسی اظهارات مقامات اسرائیل در طول تحولات اخیر نشان می دهد که آنها ضمن تاکید بر دقت نظر بر روند وقایع، تلاش وافری دارند تا از هر گونه تغییر و تحول بنیادین در این کشورها به ویژه کشورهای نزدیک به خود جلوگیری به عمل آورند و حتی در این زمینه با اعلام نارضایتی از تغییرات احتمالی به ویژه با طرح روی آمدن اسلامگرایان به نوعی اوج نگرانی خود را به نمایش گذاشتند. اگر بخواهیم مجموع اظهار نظرات و مواضع رژیم صهیونیستی را در طول تحولات اخیر کشورهای عربی بررسی کنیم می توانیم به دو رویکرد مهم و اساسی از سوی سران تل آویو اشاره کنیم که این دو نگاه با صبغه بدبینی و خوش بینی مطرح شده است که هر یک دارای شدت و ضعف ویژه ای هستند. بررسی دقیق تحولات اخیر ، نگاه به آینده ، شرایط سیاسی رژیم صهیونیستی و از همه مهمتر تاثیر پذیری این رژیم از تغییرات احتمالی در جهان عرب همگی نشان از نگاه منفی تل آویو به شرایط دارد چرا که تلاش کشورهای غربی در طول تقریبا دو دهه گذشته به انعطاف پذیری کشورهای عربی میانه رو در قبال تل آویو انجامیده که روند صلح از نتایج ملموس آن است. از سوی دیگر رژیم صهیونیستی با رصد نمودن تحولات کشورهای مهم در معرض تغییرات از جمله مصر و تونس به این نتیجه رسیده که در صورت سقوط حاکمان فعلی احتمال روی آمدن اسلام گرایان به ویژه در مصر بسیار بالاست به همین جهت از روند تحولات در این کشور اظهار نارضایتی کرده و بر این باور است که در صورت هر گونه تغییر در ساختار سیاسی در مصر این اتفاق می تواند سر آغاز زنجیره دگرگونی اساسی بر ضد تل آویو در دیگر کشورهای منطقه و در مجموع در جهان عرب باشد.. اما در رویکرد خوش بینانه رژیم صهیونیستی بر این باور است که شاید تحولات اخیر کشورهای عربی اتمسفر جدیدی ایجاد کند که با تغییر شرایط سیاسی بتوان شاهد جابجایی معادلات گذشته و تغییر ترکیب ائتلاف های سنتی در جهان عرب بود و به نوعی با روی آمدن حکومت های جدید بتوان با ایجاد روابط جدید و همچنین بهره گیری شرایط نظام بین المللی تعریف جدیدی از شطرنج سیاست در خاورمیانه ارائه داد. با تمام این تفاسیر به نظر می رسد بدلایل گوناگون رویکرد اولیه بیشتر با شرایط فعلی تل آویو سازگار است چرا که رژیم صهیونیستی با حجم جنایات بیشمار و تداوم آن، افزایش آگاهی عمومی در میان ملت ها و همچنین سوابق نامطلوب تل آویو در رعایت اصول حیات انسانی نوعی تنفر همیشگی را با کشورهای عربی بوجود آورده است در عین حال وجود روحیات ناسیونالیسم عربی در کنار گسترش فناوری های جدید در عرصه ارتباطات و تاثیر رسانه ها بر افکار عمومی شرایط نوینی است که رژیم صهیونیستی نمی تواند در آن بر افکار عمومی وارونه نمایی کند.


* . استاد دانشگاه

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://www.roozgozar.com
نقش نخبگان عرب در جنبشهای  مردمی اخیر 
 
*دکتر محمد محسن  

نخبگان، نقش اول را در تحولات و هدایت مردم بر عهده دارند، افکار عمومی و فضای سیاسی و اجتماعی تحت تاثیر نخبگان است و این قشر از طریق نهادهای سیاسی و اجتماعی، رسانه ها وتضارب آراء در جهتدهی به تحولات و رویکردهای مردم تعیینکننده هستند. این قاعده کلاسیکی و عمومی مباحث علوم سیاسی واجتماعی می باشد ولی به نظر می رسد در انقلابهای مردم ملتهای عربی این معادله نه فقط جواب نداده بلکه زیر سوال رفته است.بدون شک , زلزله این قیامهای مردمی, برای تحلیلگران اعم از عربی وغربی , غافلگیر کننده بود و به یک پدیده سیاسی اجتماعی جدید تبدیل شده است که ساختار ومناسبات قدرت در چند کشور عربی , به شکل سریع و غیر منتظره و تئوریزه نشده , به هم شکسته و تغییر پیدا کرده است.و به نظر می رسد, یکی از مسائلی که باید مورد بحث و بررسی عمیق در این اتفاقات انقلابی قرار بگیرد, نقش نخبگان وروشنفکران عرب می باشد . اغلب نخبگان عرب در این قیامها نقشی کم رنگ داشتند بین نخبگان طرف دار حکومتها و نخبگان مخالف ویا اسلامگرایان و چپگرایان تفاوتی مهم نبود.در این تحقیق سعی می شود , ضمن بررسی نقش ومواضع بعضی نخبگان عرب وبه خصوص نخبگان مصری در باره این قیام مردمی , به پیامدهای این نقش و فرایند صف آرایی نخبگان قدیم و ظهور نخبگان جدید پرداخته شود , که در این زمینه سوالات کلیدی مطرح می شود :

*چرا نخبگان نتوانستند این قیام را پیش بینی کنند و حتی در بهترین حال بعد از وقوع به مردم ملحق شدند ؟

*آیا نخبگان فعلی توان کنترل و رهبری و ادامه این انقلابها دارند ؟

*نخبگان جدید چه شکلی تشکیل شدند و از چه محیط­هایی به وجود آمدند؟

*افق و آینده این آشفتگی و تردید در نقش نخبه چیست ؟

*رابطه نخبگان با مردم و ساختار حاکمیت جدید چگونه خواهد بود ؟

*پیامدها و تاثیرات این تغییرات بر نقش نخبگان در بقیه کشورهای جهان اسلام چیست ؟

--------------------------------- 
* . پژوهشگر ارشد خاورمیانه (لبنان) .