دکتر حسین احمدی

سوابق علمی - پژوهشی

دکتر حسین احمدی

سوابق علمی - پژوهشی

گزارش همایش بین المللی نقدو بررسی منابع مطالعاتی آذربایجان وآران

گزارش همایش بین المللی نقد و بررسی منابع مطالعاتی آذربایجان و آران 

 

همایش بینالمللی «نقد و بررسی منابع مطالعاتی آذربایجان و اران» روزهای چهارم و پنجم خرداد ماه 1389 در اردبیل برگزار شد. این همایش با همکاری نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه اردبیل و مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران برگزار شد. هشت ماه قبل از برگزاری دریک فراخوان عمومی دویست خلاصه مقاله از ایران و کشورهای ارمنستان، ازبکستان، جمهوری آذربایجان، گرجستان، روسیه، فرانسه و هلند به دبیرخانه این همایش ارسال گردید که خلاصه مقالات 42 فقره به زبان روسی 24 فقره به زبان انگلیسی و مابقی فارسی بودند.پس از داوریهای انجام شده از 121 نفر از ارسالکنندگان خلاصه مقالات، درخواست ارسال اصل مقاله شد که 56 مقاله به زبان فارسی، 38 مقاله به زبان روسی و17 مقاله به زبان انگلیسی وصول شد. از مقالات رسیده، 7 مقاله خارجی و 25 مقاله از ایران مورد پذیرش قرار گرفت. 4 نفر از روسیه، و یک نفر از جمهوری آذربایجان، ارمنستان و گرجستان برای ارائه سخنرانی دعوت شدند.

مقالة دکتر الکساندر چولوخادزه با عنوان «اران و مناطق حوضه رود ارس در متون تاریخی گرجی» و مقالة آقای سورنا فروزی با موضوع«بررسی قرابت‌‌تباری گروههای زبان ایران از دیدگاه ژنتیکی» و مقالة دکتر حسین نوین با عنوان «زبان آذری آذربایجان، در آینة تاریخ و فرهنگ ایرانی» به عنوان مقالات برتر اول تا سوم این همایش انتخاب شدند.

پروفسور جهانگیر درّی از ایرانیان مقیم مسکو به عنوان سخنران ویژه با موضوع رویدادهای سال 1946 در آذربایجان ایران و آغاز جنگ سرد به این همایش آمده بود.  وی به بررسی سفر قوامالسلطنه به شوروی و مذاکرات قوام و استالین به تفصیل سخن گفت. چون حبیبالله دری پدر پروفسور دری یکی از اعضای این هیئت بود بخشی از مطالب پروفسور دری برگرفته از روایت پدرش و قسمت دیگر از مطالب وی از اسناد موجود در آرشیوهای روسیه بود. پروفسور دری دربارة چگونگی سفر قوام، مذاکرات با مقامات شوروی، حمایت استالین از شکلگیری فرقه دموکرات آذربایجان به رهبری پیشهوری در ایران، چگونگی به دست آوردن حمایت استالین توسط قوام بر اثر وعدة واگذاری نفت شمال و به دنبال آن حمایت نکردن شوروی از حزب دموکرات آذربایجان و سقوط این دولت به تفصیل سخن گفت.الکساندر چولوخادزه یکی دیگر از سخنرانان و از محققین گرجی این همایش بود. در روز اول و به عنوان سخنران اول به سخنرانی پرداخت و حوزه تحقیق خود را بررسی «اران و مناطق حوضه رود ارس در متون تاریخی گرجی» قرارداد. او در مطلع سخنرانی خود به پیشینهای از همکاری بسیار گسترده ملل قفقاز با مناطق همجوار در جنبههای سیاسی، اقتصادی، نظامی، فرهنگی اشاره کرد. این همکاری تاریخی مشترک در مجموعهای به نام «زندگانی گرجستان» در سده 18م/ 11ﻫ .ق جمعآوری شده و به عنوان منبع اصلی این پژوهش استفاده شده است. وی در ابتدا منبع مذکور را شامل 14 متن تاریخی گرجی میداند که مختصری از هرکدام را همانند: «زندگینامه پادشاهان گرجستان»، «شهادت قدیس آرچیل پادشاه گرجستان شرقی»، «تاریخ و ستایش تاجداران»، «زندگانی جدید 1و2و3» و غیره برای حضار معرفی میکند و پژوهش حاضر را نتیجه همجواری جغرافیایی و نیز وابستگیهای تاریخی، نژادی، فرهنگی گرجستان با منطقه اران میداند. همچنین کاربرد اسامی جغرافیایی مربوط به مناطق قفقاز جنوب شرقی و ایران شمال غربی را بهطور خلاصه معرفی میکند که ما به دلیل کثرت مطلب تنها به تعدادی از آن اسامی اشاره خواهیم کرد.

1. اران: در منابع تاریخی گرجی منطقه اران از دیرزمان به صورت آوایی Ran یاد میشود و در آن منابع 49 بار با نام گرجی به کار رفته است. Ran از دوره باستان تا حملات اعراب عمدتاً به منطقه واقعبین رودهای کور و ارس اطلاق میشده است در برخی منابع در متون تاریخی گرجی در مورد ترکیب نژادی منطقه Ran به طور مستقیم اشاره نشده است اما چنین برداشت میشود که مردم این منطقه اغلب از نژاد آلبانیاییهای قفقاز بودهاند. 

در دوره اسلامی این منطقه نام قدیمی خود را حفظ کرده ولی از سده 15-14م و بهخصوص در دوره صفوی به دلیل تحولات در ترکیب نژادی منطقه و افزایش عنصر ترکی نام Ran از منابع تاریخی گرجی حذف میشود و به جای آن از اصطلاحات خاننشین گنجه، گنجه قرهباغ، قرهباغ، قزاق و شمشادلو استفاده می‌شده است. 

2. آذربایجان: اصطلاح «آذربایجان» در منابع تاریخی گرجی صرفاً به منطقه شمال غربی ایران اطلاق میشود و در متون سدههای 15-11م به صورت آوایی Adarbadagan و به ندرت Adarbagan و در متون دوره صفوی به صورت آوایی Adribegan 49 بار به کار رفته و شهر تبریز به عنوان مرکز سیاسی ـ اقتصادی و نظامی آن معرفی شده است. در منابع گرجی در تمام موارد از ایرانیهای فارسیزبان به عنوان تنها نژاد ساکن منطقه یاد میشود و هیچگاه نژاد ترک یا زبان ترکی در این منطقه ذکر نمیشود. 

3. قره رود ارس: رود ارس در منابع گرجی به عنوان مرز طبیعی و سیاسی بین مناطق: الف. اران و آذربایجان ایران؛ ب. شروان و آذربایجان ایران؛ ج. نخجوان و آذربایجان ایران دانسته شده و با صورت آوایی Raqs/Raxs/Araks/Araxs، 19بار به کار رفته است. 

4. تبریز: نام شهر «تبریز» در مجموعه «زندگانی گرجستان» با صورت آوایی Tavrez/Tavriz/Tabriz 27 بار به کار رفته است. لیونتی مروولی مورخ معتبر گرجی سده 11م و مؤلف زندگینامه پادشاهان گرجستان در حاشیه اثر مذکور بهطور صریح توضیح میدهد که منطقه تبریز قبلاً سرزمین ماد بوده و اکنون آن را آذربایجان مینامند. 

5. اردبیل: نام شهر اردبیل در مجموعه «زندگانی گرجستان» با صورت آوایی Ardavel 19 بار به کار رفته است. این شهر در منابع گرجی، پس از تبریز به عنوان یکی از بزرگترین شهرهای آذربایجان ایران و مراکز مهم سیاسی، اقتصادی و نظامی منطقه معرفی میشود که با گرجستان تجارت و روابط سیاسی گستردهای داشته است. 

محمود جعفریدهقی سخنران دوم از روز اول این همایش موضوع مقاله خود را «نقد و بررسی متون بازمانده از زبان آذری» انتخاب کرده، برای این ادعا شواهدی از کهنترین سندی که از یاقوت حموی جغرافینگار بزرگ جهان اسلام در رابطه با نام و زبان آذری به جامانده مطالبی را بیان میکند. او در طلیعه سخن خود نام آذربایجان را که در کتیبههای ساسانی، کتیبة شاپور، کتیبة کرتیر وجود دارد به عنوان اسنادی دیگر بیان میکند و زبان آذری را زبان رایج سرزمین ایران دانسته که برگرفته شده از آذربایجان یا آدورپاتکان است. وی نام تاریخدانانی نظیر مسعودی، ابن حوقل و مقدسی را به عنوان تأیید گفتة خود به زبان میآورد و با استناد به قول ابن مقفع آذربایجان را در زمرة شهرهای فهله دانسته و زبان این سرزمین را فهلوی خوانده است.

افزون بر این، متنهایی از دیرباز به گویش آذری باقیمانده که ماهیت این گویش را به روشنی آشکار میسازد و به منزلة گنجینههای گویش آذری است. از آن جمله رساله انارجی، مربوط به سده دهم و یازدهم هجری است به گویش آذری که مولانا روحی انارجی آن را نگاشته است و نمونهای ارزشمند از مکالمات مردم آذربایجان در این دوره را نشان میدهد. 

وی در ادامه بحث خود اشارهای به جایگاه گویش آذری در طبقهبندی گویشهای ایرانی دارد و زبانها و گویشهای ایرانی را از لحاظ ویژگیهای زبانی به دو گروه شرقی و غربی طبقهبندی کرده. به ترتیبی که زبانها و گویشهایی که در محدودة جغرافیایی ایران امروز قرار دارد در زمرة زبانها و گویشهای غربی بهشمار میروند. گویشهای موجود در فلات ایران نیز به چهار گروه شمالی، جنوبی، شرقی، غربی تقسیم میشوند و گویشهای آذری که در استان آذربایجان تکلم میکنند از جمله گویشهای شمال غرب ایران محسوب میشوند.

این دانشیار دانشگاه برای تکمیل سخن خود نمونهای از آثار به جای مانده مانند: سند مورخ 791 هجری، دو غزل آذری در دیوان بدر شروانی، مزارات تبریز، رساله مولانا روحی انارجی، ابیاتی از همام تبریزی در دیوان عبیدزاکانی و واژههایی تازه از زبان قدیم، آذربایجانی نوشتة استاد علیاشرف صادق را شرح و بسط داده و در پایان اینگونه نتیجهگیری میکند: پیوستگی گویشهای آذری از لحاظ ریشهشناسی، آواشناسی و دستور زبان با زبانهای ایرانی امری روشن و بدیهی است و هرچه اسناد و مدارک تازهای کشف میشود پیوستگی مزبور بیشتر نمایان میگردد. به نظر نگارنده این آثار کاملاً یکدست نبوده و متعلق به یک ناحیة مشخص نیست، بلکه از روستاها و نواحی گوناگونی از سرزمین بزرگ آذربایجان میباشد. همچنین زمان کاربرد این گویشها متفاوت است و البته گویش مذکور طی زمان دستخوش تحوّل و دگرگونی آوایی و حتی معنایی شده است که بدینترتیب بررسی و نقد گویشهای مذکور را امری بسیار ضروری دانسته و آن را در پیوستگی فرهنگی مردم آذربایجان با سایر ولایات و نواحی ایران بزرگ مثمرثمر میداند. 

ذوالفقار علاّمی سخنرانی است که در روز اول و بهعنوان سخنران سوم در موضوع «برخی تعبیرات مشترک فارسی و آذربایجانی بر پایه متون نظم و نثرفارسی» به سخنرانی پرداخته. وی میان زبانهای فارسی و آذری وجوه مشترک فراوانی از نظر اعلام جغرافیایی، لغات، اصطلاحات، تعبیرات، امثال و غیره پیدا کرده و علاوه بر اینها که مواد لفظی محسوب میشوند عناصر مشترک دیگری بین این دو زبان موجود دانسته که او آنها را عناصر معنوی مینامد.

وی که هدف مقاله خود را بررسی طرز تشبیه در زبانهای فارسی و آذری میداند، اهمیت این امر را از آن جهت که طرز تشبیه مشترک نشاندهندة طرز فکر، نوع نگرش، جهانبینی، ذوق و بهطور کلی فرهنگ مشترک است و حاکی از این است که مردم ایران گرچه به لهجههای مختلف زبانهای ایرانی گفتوگو میکنند و طرز خاصی در تلفظ کلمات و کاربرد لغات، تعبیرات و اصطلاحات و امثال خاص خود دارند در عین حال دارای طرز تشبیه مشترک نیز هستند و این اشتراک در طرز تشبیه حاکی از این است که این زبانها از آبشخور واحدی سیراب شدهاند که به آن «روح زبان» میگوییم. 

این استاد دانشگاه الزهرا بعد از بیان شاهد مثالهای گوناگون در ادبیات و زبان عامه مردم اینگونه بحث خود را جمعبندی میکند: 

استاد دانشگاه محقق اردبیلی با اشاره به برخی منابع قدیمی تاریخی و جغرافیایی مانند: تاریخ طبری، معجمالبلدان، التنبیه و الاشراف و رحله ابن بطوطه و... بر ایرانی بودن زبان آذربایجان تأکید بیشتر کرد. وی در تکمیل بحث گفت: 

1. علاوه بر لغات، تشبیهات، اصطلاحات و امثال ایرانی که بهطور گسترده در زبان کنونی آذربایجان وجود دارد، تعبیرات زیادی را میتوان یافت که ترجمة تعبیرات فارسی (ایرانی) میباشد. 

2. همچنان که در زبان فارسی با وفور کنایات، امثال و تعابیر مواجه هستیم و گاه تعبیرات و امثال مترادف زیادی را میبینیم. در زبان آذربایجانی نیز فراوانی امثال و تعابیر کاملاً به چشم میآید. 

3. تعبیرات گاهی به صورت کامل به زبان کنونی آذربایجان ترجمه شده است و گاهی به صورت ناقص ترجمه گردیده. 

4.بعضی تعبیرات صرفنظر از برخی تعبیرات آوایی گاهی عیناً در آذربایجان به کار میرود. 

«زبان آذری آذربایجان، در آینة تاریخ و فرهنگ ایرانی» نام موضوعیاست که حسین نوین در روز اول و بهعنوان سخنران چهارم به ایراد آن پرداخته است. 

وی درباره قدمت زبان فارسی گفت: مطالعه آثار و نشانههای تاریخی، جغرافیایی، فرهنگی و ادبی این ناحیه، کاملاً ایرانی بودن زبان آذربایجان را تا روزگاران اخیر نشان میدهد. منابع متقن تاریخی و علمی نشان میدهد که در این منطقه تا سدههای اخیر زبان ایرانی فارسی همچنان رایج بوده و مردم شهرهایی مانند تبریز، ارومیه، خوی، سلماس، زنجان، اردبیل، مراغه، قزوین و آستارا تا چندی پیش به زبان فارسی تکلم میکردند و اخیراً بر اثر دگرگشت زبانی به زبان ترکی روی آوردهاند.

زبان ترکی بهعنوان یک پدیده سیاسی و فرهنگی عارضی، از زمان سلجوقیان به بعد بهطور رسمی وارد آذربایجان شده و بر اثر تحولات سیاسی و اجتماعی خاصی که بعد از آن روزگار در آذربایجان رخ داد زبان ترکی بر زبان بومی و کهن این منطقه غالب شده است. آثار ادبی و اشعار شعرا نیز همین حقیقت را تأکید مینمایند. همچنین منابع معتبر داخلی و محققان داخلی و خارجی معاصر و نیز جهانگردان، سیّاحان و سفرای خارجی نیز که در سدههای اخیر از شهرهای مختلف ایران و آذربایجان دیدن کردهاند، همگی در نوشتهها و مشاهدات خود زبان مردم شهرهای آذربایجان را تا همین دوران اخیر ایرانی و فارسی معرفی کردند. 

آقای مجتبی برزویی، پژوهشگر ارشد تاریخ ایران در روز اول و به‌عنوان سخنران ششم به ایراد مقاله خود پرداخت. وی سخنرانی خود را با این سؤال آغاز کرد؛ اهالی اران پس از جدا شدن این سرزمین از پیکر ایران در عصر ترکان قاجار چگونه و در چه وضعیتی به تعریف هویت خود رسیدند؟ در پاسخ به این سؤال به دورة زمانی امضای قرارداد گلستان تا سرنگونی جمهوری به اصطلاح دموکرات آذربایجان یعنی یکصد‌و ‌ده سال اشاره کرد. وی افزود در دو دهة پایانی این دوران روند هویت‌جویی مردمان شمال پارس با فراز و نشیبهایی همراه بوده که مرحلة نخست آن مربوط به سهم‌خواهی نخبگان فرهنگی و سیاسی و همچنین مردم عادی بازمی‌گردد و با شکست دور دوم جنگهای ایران و روس و از دست رفتن نخجوان در عهدنامة ترکمانچای، عصر مهاجرت به ایران عملاً آغاز می‌شود. از مشخصة اصلی این دوران بازگشت قبیله‌ها و خاندانهای ساکن در اران و شمال رود ارس به ایران است. جابه‌جاییهای جمعیتی زیادی با خواست روسهای تزاری صورت گرفت که تقریباً دو جامعه ارمنی و آذری از همدیگر متمایز شدند و پستهای حساس اداری و اقتصادی به نخبگان ارمنی سپرده شد. زبان فارسی زبان فاخر آن مردم به‌شمار می‌رفت و تشیّع مذهب قالب مردم بود. اما در کنار این مشخّصه‌ها سیاست پیچیدة اداری و فرهنگی روسهای تزاری برای تحمیل زبان روسی به ارانیها قابل تأمل است که حتی از جانب جامعه و روحانیت شیعه مورد خطاب قرار نمی‌گرفت که کم‌کم باعث شد درس‌خواندگان در دهه‌های پایان قرن نوزدهم، خود و مردمانشان را آذربایجانی بنامند. سخنران در قسمت دوم سخنرانی خود به پدیده‌های سوسیالیسم و کمونیسم روسی، ناسیونالیسم ارمنی و گروه پان‌ترکیسم به ترتیب در روسیه، قفقاز، عثمانی و ناسیونالیسم ایرانی اشاره کرد و به هویت‌جویی این سرزمینها که درحال شکل‌گیری بود پرداخت. او گفت: هرچند در این دورة حساس با پدیدار شدن نشانه‌های انقلاب مشروطه در ایران در آغاز شاهد شرکت بعضی از قفقازیان اعم از آذربایجانی، ارمنی و گرجی در انقلاب مشروطه به دلایلی غیر از ناسیونالیسم ایرانی باید گشت و ریشة آن را در علل دیگر جست‌و‌جو کرد، اما در نتیجة این همگرایی، اران به مرکز گردهمایی و تلاشهای فرهنگی طراحان و پشتیبانان این ناسیونالیسم که بیشتر آذربایجانی و اهالی تبریز بودند بدل شده بود و شکست انقلاب مشروطه، آغاز روند شکل‌گیری هویت سیاسی و فرهنگی ایران با رنگ و بوی غیرایرانی را رقم زد و بلافاصله دوران تأثیرپذیری از پان‌ترکهای عثمانی و سوسیالیستهای روس هرکدام به دلایلی متفاوت آغاز شد. در پایان این سده عثمانی که پیشتر کانون توجه مسلمانان سنّی‌مذهب قفقاز و اران بود و توانسته بود با شعار توران بزرگ شیعیان اران را به سمت خود بکشاند مبارزه روشمند با زبان، تمدن و فرهنگ فارسی ـ ایران را پی گرفت. جلیل نائبیان و محرم قلی‌زاده (مشترکاً) در روز اول و به‌عنوان سخنران هفتم درباره «آسیب‌شناسی تعدادی از منابع مطالعاتی قیام آزادیستان» مقاله دادند و در این خصوص سخنرانی کردند. ایشان ابتدا درباره جنبش آزادیستان گفت: از جنبش معروف به آزادیستان و رهبر آن شیخ محمد خیابانی نیز ابهاماتی در اذهان محققان امروزی خطور کرده که بیشتر حاصل جانبداریهای است که از همان زمان و بعد از شکست قیام در نتیجة رسوخ اطلاعات غیرواقعی در منابع پدید آمده‌است، از جمله تحریفات در این حوزه درباره اهداف خیابانی از اقدام به قیام و با بیان اینکه هدف او تجزیه آذربایجان بود صورت گرفت. آنان در معرفی برخی منابع این چنین ادامه دادند: با تأمل در منابع و کتبی که راجع به قیام آزادیستان اظهارنظر کرده‌اند، این امر به راحتی قابل فهم است که در میان منابع دست اول تنها تعداد معدودی از آنها شیخ را آشکارا متهم به تجزیه‌طلبی می‌کنند که از آن جمله می‌توان به: اثر مهدیقلی‌خان هدایت معروف به مخبرالسلطنه به نام خاطرات و خطرات و اثر عبدالله مستوفی به نام شرح زندگانی من اشاره کرد. اما درباره منابع دسته دوم که در پرداختن به تاریخچه قیام و تحلیل آن تنها به صورت جزئی و غیرتخصصی برخورد شده است می‌توان به کتاب رقابت روسیه و غرب در ایران اثر یک نویسنده لهستانی و کتاب ناسیونالیسم در ایران اثر ریچارد کاتم اشاره کرد. همانگونه که ملاحظه می‌شود، منابع و کتب فوق هیچ‌کدام در اثبات ادعاهای خود به اصول علمی نگارش تاریخ و کنکاش در زوایای حوادث آن (یعنی ذکر سند و شاهد موفق) پایبند نبوده و قابل اطمینان بیشتر نیستند. این استاد و دانشجوی تاریخدان در بخش دوم مقاله خود با استناد بر شواهد و با پرداختن به مطالعه اجمالی به عملکرد مبارزات سیاسی خیابانی نه تنها وطن‌پرستی شیخ محمد را اثبات کرد بلکه قابل انتساب بودن مرامهایی چون تجزیه‌طلبی یا جاه‌طلبی را برای وی دور از واقع دانست. آنان در پایان گفتند: با بررسی منابع دسته اول و دوم ملاحظه می‌شود که چگونه یک جنبش اصیل مردمی می‌تواند تحت تأثیر منافع شخصی، گروهی، حزبی، و عقیدتی عده‌ای از تاریخ‌نگاران ــ و سایر افرادی که به بررسی یا ثبت مواد تاریخی می‌پردازند ــ تحریف شود، اما فاجعة بزرگ هنگامی رخ می‌دهد که آیندگان آن منابع را بدون نقد محتوایی به عنوان سند یا مرجع مورد قبول قرار دهند. در این صورت احتمال اینکه تحریف جایگزین واقعیت شود بیشتر خواهد بود. رحیم شهرتی‌فر در جلسة دوم روز اول و به‌عنوان سخنران نخستین در مورد «بررسی کتاب درسی تاریخ سال نهم آموزش متوسطه در جمهوری آذربایجان» به سخنرانی پرداخت. وی در ابتدا گفت: بررسی کتابهای آموزش تاریخ در کشورهای همسایه ایران خصوصاً کشورهای تازه استقلال یافته از اتحاد جماهیر شوروی که در روزگاری نه چندان دور قسمتی از خاک ایران بزرگ محسوب می‌شدند از جهات مختلف خصوصاً به لحاظ داشتن تاریخ و فرهنگ مشترک از اهمیت بیشتری برخوردار می‌باشند. در میان کشورهای اشاره شده در بالا بررسی کتابهای آموزش جمهوری آذربایجان از ضرورتی مضاعف برخوردار است چرا که قرابتهای تاریخی و فرهنگی و سیاسی دو کشورایران و جمهوری آذربایجان ایجاب می‌نماید که برای تقویت آن تلاش و همچنین در صورت بروز وجود خطاهای سهوی و عمدی که موجب تضعیف روابط فرهنگی و سیاسی می‌شود نسبت به اصلاح به موقع آن اقدام لازم به عمل آید. این پژوهشگر تاریخ در بیان قسمتی از این کتاب درسی آموزش تاریخ می‌گوید: این کتاب تاریخ جنگهای ایران و روسیه در سی سال اول قرن نوزدهم میلادی را نقل کرده و مورد بررسی قرار داده است. اگرچه اهداف تدوین‌کنندگان کتاب مذکور آشنا ساختن دانش‌آموزان آن کشور با ملت بزرگ ایران که در واقع وطن اصلی آنان نیز محسوب می‌شود بوده، اما سعی در ایجاد اختلافات تاریخی بین دو ملت شده است. گویا بین دو قدرت زمانه یعنی روسیه‌تزاری و ایران عصر قاجاری به خاطر سیستمهای قدرت‌طلبی و توسعه‌طلبی هر دو طرف در منطقة قفقاز آتش جنگ شعله‌ور شده و در نتیجة این جنگها وطن مادری آنان یعنی آذربایجان بزرگ به دو نیمة شمالی و جنوبی تقسیم شده است. 

شهرتیفر این ادعای آنان را اینگونه پاسخ میدهد: اساساً در آن زمان نه تنها کشوری به نام آذربایجان وجود نداشته، بلکه تمامی منطقه قفقازیه یکی از مناطق جغرافیایی ایران محسوب میشد. آذربایجان امروزی در ابتدا به نامهای اران و شروان بوده و بعدها در سال 1918م نام آذربایجان بر این منطقه گذارده شده است. 

موسی فقیهحقانی در جلسة سوم از روز اول و بهعنوان سخنران سوم در موضوع «جمهوری آذربایجان و تاریخنگاری شوونیستی ـ مارکسیستی» سخنرانی کرد. وی در مقدمه بحث خود گفت: در بین انواع تاریخنگاریها، در سالهای پس از جنگ جهانی اول و استقرار رژیم بلشویکی در روسیه با نوع خاصی از تاریخنگاری مواجه میشویم که مستشرقین روس از تلفیق تفکر مارکسیستی بهوجود آورده و از آن طریق درصدد تئوریزه کردن توسعهطلبیهای تزاریستی در قالب رژیم کمونیستی جدید بودند. در چنین وضعیتی تاریخنگاری ـ مارکسیستی در جمهوری آذربایجان (منطقة اران) با شدّت و حدّت از طریق جعل تاریخ درصدد نفوذ در آذربایجان ایران برآمد. این گرایش پس از فروپاشی شوروی نیز ادامه پیدا کرد. نگاهی به کتب درسی تاریخ در جمهوری آذربایجان که مشحون از تحریفات تاریخی است دقیقاً این گرایش را که درصدد تقویت تمایلات تجزیهطلبانه با شعارهای نژادی است آشکار میسازد. 

این پژوهشگر ارشد تاریخ برای تأیید گفتة خود مثالهایی از کتاب تاریخ این جمهوری آورده و می‌‌افزاید: در بحث اصلاحات ارضی و انقلاب سفید، همان ادبیات مارکسیستی را با چاشنی تحریکات قومی مشاهده میکنیم، در حالی که رژیم پهلوی به تمام ایرانیان و روستاییان ظلم کرده، بحث کشاورزان آذربایجانی با شدت فراوانی مطرح میشود. 

همچنین طرح مسائلی نظیر فارسی کردن خلق ما هم بیشتر از اینکه جنبه دفاعی داشته باشد. ناظر بر تحریک قومیت ماست یا در مبحث قیام 29 بهمن تبریز نیز، این کتاب شرکت مردم مسلمان تبریز را در تمام انقلاب اسلامی در قالب حرکتی قومی مطرح کرده و سردمدار آن را گروههای مارکسیستی و التقاطی نظیر چریکهای فدائی خلق و سازمان مجاهدین خلق معرفی میکند. 

حقانی در پایان نمونههای خود این مورد را هم افزود: در بخش پس از انقلاب در کتاب مذکور، تشویق به تجزیهطلبی کاملاً بهچشم میخورد و با ارائة تصویری نادرست از مردم آذربایجان تلاش میشود آنان را رودرروی نظام اسلامی ترسیم نمایند. 

تیمیرلان آیت بروف که از سخنرانان خارجی این همایش بود در جلسة سوم از روز اول و بهعنوان سخنران در رابطه با «حزب ایرانگرا در بین داغستانیهای نیمة اول قرن 19» به  سخنرانی پرداخت. وی در رابطه با تاریخچه و این حزب گفت: منظور از حزب ایرانگرا در کوههای داغستان قرن 19 سازمانی متشکل از گروهها و اشخاص بانفوذی است که معتقد بودند منافع ملی آنها مستلزم کمک نظامی از سوی آنها به ایران قجری میباشد زیرا در مقابل امپراطوری روسیه قرار گرفته است. 

این سازمان از سوی ایران حمایت مالی میشد و آشکارا به روابط خود با فرماندهی ارتش قاجار ادامه میداد. فعالیت این سازمان در مجموعهای از منابع داغستانی که به عربی نگاشته شدهاند منعکس شده است. در زمان صفویان در میان داغستانیهای مستقل مخصوصاً در بین آوارها تمایلات ایرانگرایانه وجود داشت. حوادث نیمة اول قرن 18 باعث از بین رفتن این احساسات و شور و شوقها شد اما تا اواسط قرن 18 احساسات جان گرفتند. 

آیت بروف ادامه داد: در سال 1748 سپهسالار امیرارسلان اسنادی برای حکومت بر قلمروها بهگونهای ایرانگرایانه در بین کوهنشینها و آجارهای آماده و متمایل داغستانی پخش کرد و همچنین در ماوراء قفقاز شرقی از «ارتش داغستان» استفاده کرد. ابراهیمشاه این اسناد را مورد تأثیر قرار داد. وی در خاتمه افزود: حزب ایرانگرا در سالهای جنگ اول روسیه ـ ایران در قرن 18 به یک فاکتور واقعی و عملی تبدیل شد. رئیس حزب الکساندر باگرایتونی بود که در میان آوارهای هم مرز با کاختی در میان آنتسوخیها ساکن شده بود. 

پدران و اجداد آنتسوخیها بهعنوان محافظ در نزد ایرالکی خدمت میکردند. الکساندر «والی گرجستان» در جهت منافع ایران فعالیت میکرد. او درحالی که در آنتسوخا ساکن بود روابط خود را با ایمرتیها، کاختیها و همچنین با آجرها با بدر امام آینده، حمزه گوتساتلینی، باتلتلینها و شاهزاده آنها با آراکانها و آندیها حفظ کرده بود. 

«تقویت انسجام ملی در منطقة آذربایجان با تکیه بر سابقة تاریخی و سرزمین مشترک»‌‌موضوع مقاله سید هاشم حسینی در جلسة سوم روز اول و بهعنوان سخنران چهارم بود. 

وی در مقدمة کلام گفت: امروز مسئلة انسجام ملی و سیاسی و راهکارهای تقویت آن از مهمترین دغدغههای کشورهایی محسوب میشود که از تکثّر و تنوّع قومی و زبانی برخوردارند. کشور ما با توجه به تنوّع قابل ملاحظه و پراکندگی گروههای قومیـ زبانی در گسترة جغرافیایی و همچنین فضای سیاسی کنونی جهان از شرایط ویژهای در این زمینه برخوردار است. یکی از مهمترین موضوعاتی که به صور مختلف با مقولة انسجام ملی و سیاسی مرتبط است آثار و شواهد باستانی برجای مانده از یک ملت خاص با خط و زبان و تاریخ و جغرافیای خاص است که بیانگر قدیمیترین دورة شکلگیری روح جمعی و ملی است. 

این استادیار دانشگاه محقق اردبیلی ادامه داد: با وجود این متأسفانه در چند دهة اخیر بعضی چالشهای جدی در باب هویت ایرانی و جایگاه منطقة آذربایجان از سوی برخی دشمنان یکپارچگی ایران مطرح شده که در بین این چالشها زبان ترکی مردم این منطقه به عنوان بزرگترین وجه افتراق از دیگر مناطق ایران جلوه داده شده است. این درحالی است که زبان فقط یکی از اجزای تشکیلدهندة هویت ملی جامعه محسوب میشود و اجزای دیگر چون مذهب و سابقة فرهنگی و تاریخی مشترک نیز همه همان اندازه در شکلگیری هویت یک جامعه دارای اهمیت میباشند. 

وی در تکمیل بحث خود، با بیان نکاتی در مورد وجه تسمیه آذربایجان و وجود اسناد و مدارک باستانی در ارتباط با سابقة تاریخی این سرزمین با ایران کنونی بهعنوان شاهد، مثالهایی آورده و در پایان اینگونه نتیجهگیری میکند: دادههای حاصل از بررسی و کاوشهای باستانشناسی در منطقة آذربایجان تأییدکنندة سابقة تاریخی مشترک این خطّه با سایر مناطق ایران و بالطبع حضور فرهنگ، مذهب، هنر و سایر شاخصهای دیگر تمدن ایرانی از قدیمیترین ادوار در آذربایجان میباشد. همچنین با وجود نوسان در حدود مرزهای سیاسی ایران طی دورههای مختلف سیاسی و تاریخی، منطقة آذربایجان نه تنها همیشه جزو لاینفک کشور بوده بلکه به دلیل اهمیت سیاسی و اقتصادی، فرهنگی، پیوندهای سرزمینی و جغرافیایی استوار و محکمی با سایر مناطق کشور داشته است. این سابقة تاریخی ریشهدار از جمله عوامل قوی و انسجامبخشی است که ضمن تقویت همگرایی در تضمین عوامل تفرقهانداز نقش مهم و انکارناپذیری ایفا کرده، تا حدود زیادی از قومگرایی جلوگیری و زمینه را برای وحدت سیاسی و انسجام ملی بیشتر فراهم میکند. 

«فروغ بهرام در تخت سلیمان آذربایجان» نام مقالهای است که مریم دارا در جلسة سوم روز اول بهعنوان سخنران پنجم به ایراد سخنرانی در این خصوص پرداخت. او در مقدمه؛ آتشکدة آذرگشسب را که آتش بهرام، مهمترین آتش زردشتیان، در آن میسوخته، یکی از بزرگترین نمادهای مذهبی، سیاسی، تاریخی و فرهنگی در دورة ساسانیان در تخت سلیمان، استان آذربایجان غربی میداند که دارای بقایای معماری سه دورة مختلف و همچنین دارای دریاچة عمیقی است. 

وی درباره تاریخچة تخت سلیمان هم گفت: تخت سلیمان در نزدیکی تکاب، در استان آذربایجان غربی با بقایای معماری سه دورة مختلف و دریاچة عمیقاش در تپهای مرتفع، در سال 1819 توسط سر رابرت کرپورتر کشف گردید. او بهرام را هم اینگونه تعریف میکند: معنی اصلی بهرام «درهمشکنندة مقاومت» یا «برانداختن مقاومت» است که در اوستا همان زننده است. بهرام معنی تجسم «پیروزی»، «پیروزمند» و یکی از مهمترین ایزدان زردشتی است. 

در آیین زردشتی سهگونه آتش وجود دارد که مهمترین آنها آتش بهرام است که سه آذر اصلی فرنبغگشسب و برزینمهر نیز از نوع آتش بهرام هستند که به ترتیب متعلق به طبقات آسرون (موبد)، ارتشتار (سپاهی) و واستریوش (کشاورز) هستند. آتش بهرام معروفترین، قدرتمندترین و محترمترین آتش ایرانی است که سالیان در دل آتشکدة آذرگشسب جای داشته است و از سرنوشتسازترین آتشهاست چرا که در ایرانباستان پیروزی به همراه میآورده است. 

وی در خاتمه آتشکده تخت سلیمان را بیشتر از سایر آتشکدهها دارای شهرت و محبوبیت و اهمیت دانسته. در گذشته در این مکان به نیایش میپرداختند و برای پیروزی و اقتدار ایران زمین لب به دعا میگشودند و از اینجا طلب پیروزی و اقتدار میکردند.

رحیم نیکبخت در جلسة سوم از روز اول و بهعنوان سخنران ابتدایی در رابطه با «بررسی عناصر هویتی ایرانی در ادبیات مرثیه آذربایجان و اران» به سخنرانی پرداخت.

با آنکه آغاز مرثیهسرایی برای شهدای کربلا از همان سال 61 هجری آغاز گردیده، اما تاریخچة عزاداری در ایران به خاندان آلبویه برمیگردد. به‌‌رغم این پیشینه در پی رسمیت یافتن مذهب شیعه در ایران عزاداری و سوگواری سالار شهیدان علاوه برجنبه مذهبی شیعی دارای نماد و سمبل هویت ملی هم گردید. گرچه روح ایرانی را در اقدام آلبویه شیعیمذهب هم میتوان دید با این تفاوت که دولت ایشان مستعجل بود. او همچنین مرثیهسرای سالار شهیدان در آذربایجان را به روزگار صفویه بازمیگرداند که به سه شکل: مجالس سوگواری و روضهخوانی در تکایا و مساجد، تعزیه، و به راه انداختن دستجات سینهزنی و زنجیرزنی پدیدار گشت.

نیکبخت گفت: اولین نمونههای شعر مرثیة آذری در قرن دهم هجری قمری خلق گردیده است. محمد فضولی اولین ترکیببند مرثیه را در رثای سالار شهیدان سروده است. 

این پژوهشگر تاریخ در رابطه با هویت ایرانی در ادبیات مرثیة آذری میگوید: ادبیات عاشورایی آذری هم از نظر ادبی و صنایع شعری و هم از منظر جلوه در اجتماع، یعنی هم قالبهای ادبی و ادبیات مرثیه و هم نحوة استفاده در مجالس قابل بررسی است. در قسمت نخست قصیده، ترکیببند، ترجیعبند، توجه به بحر طویل و قالبهای شعری مورد استفاده بوده و در قسمت دوم مجالس مرثیهخوانی، نوحهخوانی (سینهزنی، زنجیرزنی) و شبیهخوانی یا تعزیه نمود بیرونی و تجلّی ادبیات ترکی است. ضمن اینکه به لحاظ محتوایی روح ایرانی در ادبیات آذری کاملاً آشکار است.

وی بعد از این، به بررسی مفصلتر قالبها، نحوه اجرا و محتوای مرثیة آذری پرداخت که ما تنها بهطور اجمالی محتوای مراثی را بیشتر توضیح میدهیم: در ادبیات مرثیه آذری علاوه بر دو مبحث گفته شده (قالب و اجرا) مشخصات محتوایی کاملاً روشن و آشکاری از هویت ایرانی دارا میباشد. نکتهای که نبایستی در بررسی محتوایی مرثیه فراموش کرد مردمی و عامیانه بودن قسمت عمدة آن است که تجلی افکار، عقاید و باورهای عامیانة مردمی میباشد و پرواضح است دادههای مرثیه لزوماً به معنی صحّت و درستی مطلب روایت شده نیست. منتهی همین روایات عامیانه مبیّن و روشنگر هویت و باور تاریخی مردمان این سرزمین است که ارزشمند و گرانقدر میباشد. 

علی ططری مقالهای را با عنوان «اهمیت و جایگاه اسناد مجلس شورای اسلامی در بررسی تاریخ آذربایجان» در جلسة اول از روز دوم و بهعنوان سخنران پنجم مطرح کرد. در ابتدا با معرفی مرکز اسناد کتابخانه مجلس شورای اسلامی با دارا بودن حدود دوازده میلیون برگ سند و همچنین اسناد بیست و چهار دورة مجلس شورای ملی و هفت دورة مجلس سنا و با سابقة تاریخی بیش از یکصد سال، مجموعه سندی بسیار مهم برای پژوهشگران تاریخ معاصر به حساب میآید.

وی افزود: این اسناد بهطور عمده با وضعیت ایالات و ولایات در یکصد سال اخیر مرتبط است که، در این میان، اسناد آذربایجان از اهمیت ویژهای برخوردار است.

این اهمیت زمانی بارز میشود که بدانیم در دورة قاجار آذربایجان بهخصوص از آنرو که پس از تهران مهمترین ولایت و جایگاه ولیعهد بوده است و نیز آزادیخواهان از آنجا داد مشروطهطلبی سردادند در میان دیگر ولایات از ویژگی شایان توجهی برخوردار بوده است.

این پژوهشگر تاریخ در ادامه گفت: از انقلاب مشروطیت تا انقلاب 1357 و حتی پس از آن، آرشیو مجلس شورای اسلامی، اسناد ارزشمندی از رویدادهای گوناگون آذربایجان را در خود جای داده است؛ برخی از این اسناد دربردارندة اطلاعاتی از وقایع اجتماعی و فرهنگی است که در کمتر جایی از آنها حتی نامی برده شده است. 

سورنا فیروزی در جلسة اول از روز دوم و به عنوان سخنران ششم در رابطه با «بررسی قرابتتباری گروههای زبانی ایران از دیدگاه ژنتیکی» مقالهای تنظیم کرده به سخنرانی پرداخت.

وی در مقدمة بحث گفت: متون تاریخی هنوز نتوانستهاند در مورد نژاد بعضی از گروههای باستانی اظهارنظری نمایند. به عنوان مثال جایگاه تباری بسیاری از گروههای ساکن در فلات ایران در هزارههای سوم، چهارم و پنجم قبل از میلاد، مانند تمدن ایلام و تمدن سیلک کاشان، همچنان در پردهای از ابهام قرار دارد. بنابراین دانش ژنتیک مولکولی و علم نژادشناسی میتواند به کمک باستانشناسان آمده تعداد زیادی از معماهای باستانشناختی را حل کند. 

این پژوهشگر ژنتیک در تکمیل گفتههای خود روی به علم ژنتیک آورده گفت: توارث مواد ژنتیکی در انسان به سه دسته تقسیم میشود: هستهای، میتوکندریایی (مادری) و پدری (Holyndric) اگر ما به مطالعه نمونههای جمعیت امروزین بپردازیم باید بر روی وراثت میتوکندریایی تحقیق کنیم، زیرا شاخصهای اختصاصی نژادی در آن حتی درگذر تهاجم و تاریخی بیگانگان به یک ملت (که میتواند موجب تغییر شاخصهای وراثت پدری گردد) دست نخورده باقی میمانده اما اگر تحقیقات ما مربوط به دوران باستان و اقتدار تمدنهای باستان معطوف باشد، به علت احتمال آمیختگیهای کمتر با دیگران، میتوان بر روی شاخصهای کروموزوم نیز تحقیق نمود.

وی در خاتمه گفت: از آنجا که مطالعه ما برروی نمونههای انسانی خوزستان و با قدمتهای 2000-1500 پ.م میباشد، میتوان پایه تحقیق را بر جستوجوی هاپلو گروه پدری R1a قرارداد و R10 یا M17 یک شاخص ژنتیکی اختصاصی برای مردمان هند و ایرانی (آریایی) بهشمار میآید. او در این آزمایش به بررسی وجود یا نبود این مارکر در میان شماری نمونه باستانی از فلات ایران پرداخته است. 

سید محمود مسعود نقیب در جلسة دوم از روز دوم و به عنوان سخنران اول در رابطه با «خلخال و فرقة دموکرات آذربایجان» سخنرانی کرد. او که سعی کرده در سخنرانی خود زوایای ناگفته و ناشنیده از وقایع خلخال و فرقة دموکرات را بیان کند گفت: بعد از شهریور 1320 تا 21 آذر 1325 دو واقعة مهم در آذربایجان اتفاق افتاد. واقعة اول در آبان 1320 شورش محمدتقیخان امیراحمدی معروف به «محیشخان» بود که توسط «سرگرد یوری تاراسف» رئیس سازمان جاسوسی شوروی در منطقة اردبیل، مأمور تصرف مناطق خلخال، نمین و آستارا و اردبیل میگردد و قصد داشتند این قسمت از خاک ایران را ضمیمة شوروی کنند.

محسنخان بعد از حمله به پاسگاه ژاندارمری «گیوی» که یکی از بخشهای خلخال بود با به دست آوردن 500 قبضه تفنگ آماده حمله به شهر خلخال میشود. ایادی محیشخان با قتل و غارت و کشت و کشتار و تجاوز و تصرف و ایجاد رعب و وحشت، با علما و روحانیون مواجه شده و در نهایت با حمله قوای دولتی و در نبرد سرد محیشخان با نیروهای دولتی در مرز گیلان و خلخال این قائله سرکوب میشود و محیشخان نیز به قتل میرسد.

این پژوهشگر تاریخ خلخال واقعة دوم را اینچنین بیان میکند: بعد از پنج سال توسط سید جعفر جعفرزاده معروف به پیشهوری بود که در سال 1324 با کمک شوروی و با مرام کمونیستی در منطقة آذربایجان و بخشی از زنجان و گیلان به وقوع میپیوندد.

پیشهوری بعد از فراز و نشیبهای بسیار و بعد از آزادی از حبس و تبعید در 21 مرداد 1324 فرقه دموکرات آذربایجان را تشکیل میدهد و در 21 آذر همان سال حکومت خودمختار فرقه را ایجاد میکند و بعد از یک سال در پی شکست فرقه به باکو فرار میکند. 

نقیب در خاتمه گفت: با اینکه خلخال محل تولد پیشهوری بود و انتظار میرفت که مردم از روی تعصب همشهری بودن با او همکاری کنند اما برعکس، مردم خلخال خصوصاً متنفّذین و بهویژه روحانیت و علما بنای مخالفت گذاشته، حتی در بعضی از مواقع به مبارزه با پیشهوری برمیخیزند.

«ناگفتههایی از مهاجرت ایرانیان به شوروی» نام مقالهای است که دکتر حسین احمدی در جلسة دوم از روز دوم و بهعنوان سخنران دوم به آن پرداخت. وی بهعنوان دبیرعلمی همایش مبحث خود را با این مقدمه شروع کرد: پس از واقعة 12 دسامبر 1946 (خروج شوروی ایران) و سقوط دولت به ظاهر خودمختار پیشهوری، بر اثر تبلیغات گستردة فرقهایها، وحشت و اضطرابی در مناطق مختلف آذربایجان حاکم شد. به سبب همین بار روانی تعدادی از افراد با سنین متفاوت ــ که به دلیل کمترین همراهی امکان حضور در محل زندگی برایشان وجود نداشت ــ آماده خروج از کشور شدند. احمدی که گفتههای خود را براساس اسناد 327 پرونده اداره کل اسناد وزارت خارجه ایران تدوین کرده بود، ادامه داد: عموم مهاجرین حدود بیست سال سن داشتند ولی در میان آنها افرادی از دوازده ساله تا بیست و پنج ساله بدون همراهی حتی یک نفر از اعضای خانوادههایشان دیده میشدند.

کمسوادی، جوانی و وحشت و اضطراب ایجاد شده توسط عوامل فرقه و باز بودن مرزهای شوروی، زمینه فرار تعدادی از افراد سادهلوحی را فراهم کرد که در صورت ماندن در ایران با مشکلی مواجه نمیشدند. تعدادی از مهاجرین نیز به زور از مرز خارج شدند. 

این استاد تاریخ بعد از بیان آمار و ارقامی از تعداد مهاجرتهای انجام گرفته و براساس نوع شهر یا روستای آنها، دو شیوه را که برای بازگشت مهاجرین درنظر گرفته شده بود اینطور برشمرد:

1. ایرانیان ساکن شوروی با حضور در سفارت ایران در مسکو با ارائه مشخصاتی از خود، آخرین محل اقامت خود در ایران، نیز محل اسکان خود در شوروی، علل خروج از ایران، نوع شغلی را که در ایران داشتند، حرفه کنونیشان و... آمادگی خود را برای بازگشت به ایران اعلام میکردند.

2. دیگر شیوه بازگشت مهاجران ایرانی از طریق درخواست بستگان اشخاص در داخل ایران به وزارت خارجه صورت میگرفت. ادارة دوم سیاسی با فرستندة درخواست مکاتبه میکرد و خواستار مدارک شناسایی و درخواست کتبی میشد.

وی بعد از بیان برخی مشکلات و ممنوعیت بازگشت مهاجرین به ایران در خاتمه گفت: از مطالعه اسناد میتوان دریافت که در دورة سفارت مصطفی سمیعی و اردلان، سفیران ایران در مسکو، وضعیت پیگیری معاودت مهاجران مطلوب نبود و در دورة سفارت اردلان فقط اسم فرد مهاجر بدون مشخصات به وزارت خارجه ارسال میشد. نامههایی از بستگان مهاجران در پرونده وجود دارد که سفارت ایران در مسکو را متهم به سهلانگاری در امر بازگشت مهاجران میکند. 

سید مسعود پیمان سخنران دوم از جلسة دوم روز سوم این همایش که مقالة خود را در زمینه «تحریف تاریخی حوادث آذربایجان» انتخاب کرده بود و با این مقدمه که تحلیلگران حوادث تاریخی این منطقه نقش محوری اعتقادات مذهبی تشیع مردم را در تحولات منطقه نادیده گرفته یا کمرنگ جلوه دادهاند، شروع کرد و با بیان تاریخچهای مختصر از تحولات آذربایجان که مربوط به سالهای 1324 و 1325 در خصوص علل اقبال مردم آذربایجان به بیگانگان ادامه داد. همچنین او با بررسی گوشههایی از مبارزات سیداسماعیل پیمان در شهر مراغه علیه استیلای شوروی و استقرار حکومت فرقة دموکرات به دنبال نشان دادن جانفشانیهای مردم مراغه برای حفظ ارزشها و باورهای دینیشان بود.

وی دربارة علل تنفر و عدم اقبال مردم آذربایجان و در نهایت دلایل سقوط و اضمحلال فرقة دموکرات هفت مورد برشمرد که میتوان به موارد ذیل اشاره کرد:

1. ناهمخوانی فرهنگی، اخلاقی، دینی اشغالگران.

2. ناکامی بیگانگان در تحقق وعدهها و برنامههایی که تحت عنوان انجام دگرگونیهای بنیادی همهجانبه ارائه داده بودند.

3. تهدید جدی دولت امریکا مبنی بر حملة نظامی و حتی استفاده از بمب اتمی در صورت ادامة حمایت اتحاد جماهیر شوروی از اشغال منطقه شمال و غرب ایران و... و بقیة موارد که در اصل مقاله موجود است. 

او میافزاید؛ بیعدالتی، فقر عمومی، بیسوادی، اوضاع اسفبار بهداشتی و درمانی و نبود ارتباطات مواصلاتی و... همه و همه باعث نشد که دلیرمردمان خطة آذربایجان خاک خود را به بیگانگان و حکومت دموکرات بفروشند. این پژوهشگر به ترسیم اوضاع اجتماعی حکومت دموکرات در آن سالها میپردازد که با پشتوانة حمایتی قدرتمند اتحاد شوروی، و با تقسیم مزارع بین روستاییان، سهیم کردن کارگران در کارخانجات، احداث دانشگاه، خیابانکشی در شهرها و ایجاد رادیو و مخصوصاً با تکیه بر اشتراکات زبانی و قومی؛ سعی در مخفی نگهداشتن نیات تجزیهطلبانة خود داشتند. و با بیان وقایعی از خاطرات پدر خود (سید اسماعیل پیمان) به دنبال نشان دادن حس مذهبی و عِرق ملی مردمان سرزمین آذربایجان بود تا گوشهای از رنجها و مرارتهایی را که مردم آذربایجان بین سالهای 1320‌‌متحمل شدهاند نشان دهد.

میرنبی عزیززاده در جلسة دوم از روز دوم و بهعنوان سخنران چهارم درباره «نقش شاهسونها در تحولات آذربایجان بین سالهای 1320 - 1325» سخنرانی کرد. او پژوهش خود را با استفاده از روش توصیفیـتحلیلی و بهرهبرداری از منظر جامعه شناسی تاریخی و در چارچوب مدل تحلیلی «استبداد شرقی» تدوین و سخنرانی خود را با این سؤال آغاز کرد که ماهیت فرقة دموکرات آذربایجان چه بود که با وجود موافقت اولیة برخی از اقشار مردم آذربایجان با اقدامهای آنان، در نیمة دوم حیاتش، علاوه بر مقاومت بسیار گستردة آذربایجانیها با جنگ چریکی عشایر شاهسون مواجه گردید؟ 

وی ادامه داد: در جریان پیدایش و سقوط فرقة دموکرات آذربایجان، و در دورة هرج و مرج ناشی از سقوط نظام استبدادی رضاشاه، عشایر شاهسون عملکرد مدبرانه و مسئولانهای داشتند. جنگجویان آنان با وجود ناکارآمدی ارتش ایران در برابر تجاوز خارجی در سوم شهریور 1320، در پاسگاه مرزی با نیروهای شوروی درگیر شدند و تعدادی کشته و زخمی دادند. همچنین در دورة اشغال آذربایجان به وسیلة نیروهای شوروی در برابر نیروی اشغالگر و حزب توده به عنوان عامل وابسته، مقاومت کردند و در جریان پیدایش فرقة دموکرات آذربایجان، با سیاست محافظهکاری و نفوذ دادن عوامل خود در تشکیلات فرقه توانستند جان و مال و دارایی ایل شاهسون را از گزند فداییان فرقه حفظ کنند. 

وی گفت: در نیمة دوم حیات فرقه (سال 1325) با تغییر اوضاع بین‌المللی به نفع ایران، توافق شوروی با احمد قوام و مدیریت صحیح بحران در تهران موجودیت فرقه به خطر افتاد. تبدیل مقاومت منفی اقشار مختلف مردم آذربایجان و جنگ چریکی عشایر شاهسون آخرین میخی بود که بر تابوت فرقه کوبیده شد. عزیززاده در خاتمة بحث خود و در تحلیل ماهیت عوامل شکست فرقة دموکرات و نقش عشایر شاهسون در این شکست به جمع‌بندی خود اشاره کرد : 1. فرهنگ ایلی با تأکید بر روحیة مرزداری و بیگانه‌ستیزی در گروههای اجتماعی عشیره‌ای (شاهسونها) جایگاه ممتازی در تحولات اجتماعی معاصر ایران داشته است. 2. مسائل قومی و منطقه‌ای در تحولات اجتماعی ایران، تأثیرگذار بوده است. 3. دو عامل «ایرانی بودن» و «اسلامی بودن» جایگاه ویژه‌ای در تحولات اجتماعی ایران دارد و هر جنبش اجتماعی، سیاسی و دینی که از این عوامل در برنامه‌ها و شعارهای خود استفاده نکرده و یا آنها را نادیده گرفته محکوم به شکست بوده است. 

وی همچنین افزود: مطالعة جنبش اجتماعی فرقة دموکرات آذربایجان از منظر جامعهشناسی تاریخی در قالب نظریة «استبداد ایرانی، جامعه کمآب» و اندیشة تحلیلی و تاریخی «چرخة استبداد ــ هرج و مرج ــ استبداد» به صورت پژوهش علمی جذابیت خاصی دارد.

«ایجاد بسترهای مناسب جهت تشکیل فرقه دموکرات» نام موضوعیای است که مسعود عرفانیان به عنوان سخنران به آن پرداخت. وی مقاله و سخنرانی خود را براساس نوشتههای جمیل حسنلی به ویژه یکی از آثار او در این باره که هنوز به فارسی برگردانده نشده و تعداد دیگری از منابع و مأخذ، جمعآوری کرده بود. عرفانیان در مقدمه بحث خود گفت: اگرچه اعلام موجودیت فرقه دموکرات آذربایجان ناگهانی به نظر میرسید اما ریشههای پیدایش و اندیشه بنیان آن را باید در سالهای پیش جستوجو کرد. شورویها که از سالهای پایانی دهه چهلم میلادی با تمام تواناییها و امکانات بالقوه و بالفعل خود به دنبال ایجاد بسترهای مناسب به منظور هرچه پیش بردن برنامههای خود در آذربایجان ایران بودند بر تحرکات خود افرودند و به همراهی ارتش سرخ که درظاهر به دلیل نقض بیطرفی از سوی ایران در جنگ و پشتیبانی حکومت این کشور از سوی آلمان صورت میگرفت ــ ولی در اصل هدفهای بلندپروازانه دیگری را دنبال میکرد ــ تعداد زیادی از عناصر مورد اعتماد خود را به داخل ایران فرستادند که از همان بدو ورود دست به اقدامات وسیعی در عرصههای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اطلاعاتی اقتصادی و غیره زدند. 

این پژوهشگر با این سؤالات ادامه داد که: آیا اگر به راستی همانگونه که شورویها به دلایلی که گفته بودند وارد خاک ایران شده بودند، چرا فقط در آذربایجان دست به تحرکات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی زدند و در تمام شئون داخلی آنجا آشکارا مداخله میکردند؟ واقعاً چه دلیل منطقی وجود داشت که اکثریت قشون شوروی که در آذربایجان مستقر شده بودند، از اهالی، آذربایجان شمالی باشند؟ آیا همه اینها تصادفی بوده است؟

وی اینگونه پاسخ سؤالات خود را میدهد: «مشخصاً به این صورت نیست. امروز برای خوشبینترین افراد چه آنانی که از بیرون به موضوع مینگرند چه کسانی که خود از نزدیک دستی در آتش داشتهاند جای کوچکترین شک و تردیدی باقی نمانده که برپایی فرقه به اشاره و پشتیبانی مادی و معنوی شوروی انجام گرفته و چندان نیز خلقالساعه نبوده است.

او در پایان سخنرانی اینگونه نتیجهگیری کرد: «اکنون کاملاً روشن شده که «ف.د.آ» مخلوق باکو و مسکو بود و از همان دو کانون هدایت میشد؛ اما این بدین معنی نیست که در آذربایجان زمینهای از آگاهی ملی آذری وجود نداشت و یا آنکه آذریها دلیل مشروعی بر نارضایتی از دولت مرکزی نداشتند». 

نکات قابل توجه

ــ از میان 34 سخنران 28 نفر مرد (22 نفر ایرانی و 6 نفر خارجی) و 6 نفر زن  (5 نفر ایرانی و یک نفر خارجی) بودند.

ــ بیشترین سخنرانان از استان آذربایجان شرقی با 8 نفر (تبریز 5 نفر، مراغه، سراب و میانه هرکدام یک نفر)، استان اردبیل 6 نفر (اردبیل 2 نفر، نمین، مشکین شهر، دشت مغان و خلخال هرکدام یک نفر)، استان آذربایجان غربی 3 نفر (ارومیه 2 نفر و مرند یک نفر)، استان زنجان، گیلان هرکدام یک نفر و مابقی استانها 8 نفر بودند.

ــ محل استقرار کلیه سخنرانان و برگزارکنندگان همایش در هتلی در سرعین بود.

ــ کتاب خلاصه و مجموعه مقالات همایش قبل از برگزاری همایش طبع شد و در اختیار شرکتکنندگان قرار گرفت.