اکثریتِ در بند
شرایط سیاسی ـ اجتماعی جمهوری آذربایجان و شیعیان آن
*در گفت و گو ی مجله زمانه با دکتر حسین احمدی
*مصاحبه گر: محمد مهدی رحیمی
شاید بیراه نباشد اگر جمهوری آذربایجان را اسلام ستیزترین کشور اسلامی دنیا بدانیم. کدام کشور اسلامی را میتوان سراغ گرفت که حجاب درآن ممنوع باشد، پخش اذان با محدودیت مواجه شود و به اشکال گوناگون از ساخت مسجد درآن ممانعت گردد؟ آنهم در شرایطی که برای پیروان سایر ادیان و فرقهها زمینة انواع فعالیتهای علنی و تبلیغی فراهم است تا آنجا که رئیسجمهوری شیعة آذربایجان در ابتدای سال تحصیلی جدید برای حضور در مدارس، مدرسة جدیدالتأسیس یهودیان را انتخاب میکند. برای آشنایی بیشتر با اوضاع و احوال سیاسی و اجتماعی این کشور کوچک و همسایة شمالی ایران به سراغ دکتر حسین احمدی، از کارشناسان خبره و بنام حوزة قفقاز رفتیم و ساعتی را با ایشان به گفتوگو نشستیم. دکتر احمدی آشنا به زبانهای روسی، انگیسی و ترکی و صاحب تألیفات و مقالات متعددی از جمله کتابهای «تالشان(از دورة صفویه تا پایان جنگ دوم ایران و روس)» و «2 رساله و 2 گزارش درباره تالش شمالی» است و درحالحاضر استاد دانشگاه و مسئول حوزة سیاست خارجی مؤسسة مطالعات تاریخ معاصر ایران است
*بحث ابتدایی دربارة تاریخچة آذربایجان است؛ یعنی چگونه جمهوری آذربایجانی پدید آمد که درحالحاضر مدعی الحاق آذربایجان جنوبی به خود است؟
تا پیش از انعقاد عهدنامة گلستان (سال 1813م/1228ق) اران و شیروان جزئی از خاک ایران بودند، اما پس از آن، چهارده شهر قفقاز از ایران به روسیه ملحق گردیدند. در جنگهای دورة دوم ایران و روسیه و بهویژه پس از امضای عهدنامة ترکمانچای سه شهر نخجوان، اردوباد و ایروان نیز از خاک ایران جدا شدند و جزء قلمرو روسیه درآمدند. این شهرها از آن زمان تا حدود صد سال بعد جزء خاک روسیه بودند، اما در سال 1918م سرزمین آذربایجان، قفقاز، ارمنستان و گرجستان اعلام استقلال کردند، با اینحال دورة استقلال آنها بیش از دو سال طول نکشید؛ زیرا شوروی با حمله به آنها، این سرزمینها را ضمیمة خاک خود کرد.
هیچ سندی وجود ندارد که نشان دهد تا قبل از سال 1918م، که دولت مساوات در باکو بر سر کار آمد، شمال ارس، آذربایجان نامیده میشد. واقعیت آن است که این سرزمین با نام آران و شیروان از دیرباز جزء خاک ایران بوده است. البته اقوامی که در این منطقه زندگی میکردند باهم تفاوت داشتند؛ ارمنیها و گرجیها قبیله و گروه نبودند، بلکه ملت بودند و در نتیجه سابقة حکومت¬مداری و دولت¬مداری در دل حکومت ایران را داشته¬اند، ولی آذربایجانی¬ها چون از چنین سابقهای محروم بودند هویت فرهنگی مستقلی از ایران ندارند و حتی تا قرن نوزدهم الفبایشان فارسی یا عربی بوده است. این در حالی است که ارمنیها و گرجیها به دلیل سابقة حکومتداری هویت خود را با مسیحیت گره زده و هویتی مستقل از هویت ایرانی برای خود تعریف کردهاند.
*بنابراین مردم آذربایجان رنگ و بوی ایرانی و حتی شیعی قوی دارند؟
بله، زندگی ایرانی و شیعی مردم این منطقه به زمان فروپاشی شوروی و بحران هویتی که برای آنها پدید آمد باز میگردد. به دنبال فروپاشی شوروری، مردم آذربایجان میخواستند هویتی مستقل از شوروی و ایران برای خود تعریف کنند، اما چون هویت سازوکاری تاریخی دارد، چنین کاری ممکن نبود؛ ازاینرو میان گرویدن به فرهنگ ایران یا روس، گزینة اول را انتخاب کردند؛ زیرا رفتار روسها در دوران پس از جدایی از ایران، زمینة ضدیت با فرهنگ روسی را در میان مردم آذربایجان فراهم کرده بود. این در حالی بود که در دل مردم این سرزمین تعلق خاطری نسبت به ایران و فرهنگ ایران احساس میشد که نشانة آن حرکت همراه شوق و ذوق فراوان آنها به سمت رود ارس در همان روزهای اول پس از فروپاشی شوروی، برای یافتن نیاکان خودشان در این سوی آب بود؛ زیرا پدربزرگ یا مادربزرگ بیشتر اهالی جمهوری آذربایجان و گاه حتی هردوی آنها ایرانی هستند؛ برای مثال پدربزرگ خانم مهربان علیف، همسر رئیسجمهوری آذربایجان، اردبیلی است.
حرکت ملت آذربایجان به سوی مرز ایران هشدار جدی به سران قدرت در این کشور بود؛ زیرا این احتمال را در ذهن آنها قوت میبخشید که در آینده آذربایجان در فرهنگ شیعی و ایرانی هضم شود. شکستهای پی در پی درجنگ قراباغ، که جابهجایی بسیاری در سطوح بالای قدرت در جمهوری آذربایجان پدید آورد، این نگرانی را مضاعف ساخت و سرانجام آنها را به ایجاد مبانی فکری خاص برای وحدت ملی مستقل ترغیب کرد.
*آیا حکومت هم در مقابل اقدامی انجام داد؟
در دورۀ آقای ابوالفضل علی¬اف معروف به ایلچیبیگ، برای اینکه بحثهای دینی منحرف شود افراطگرایی قومی و پانترکیسم مطرح شد و تلاش گردید با اولویت قرار دادن آن، بحث معنوی کمرنگ شود. اما این اقدامات ایلچیبیگ، جمهوری آذربایجان را تا مرز فروپاشی پیش برد؛ ازهمینرو در دورة آقای حیدر علی¬اف بازنگری در این سیاست در دستور کار قرار گرفت و با رویکرد شرقشناسانة شوروی، اندیشة وحدت آذربایجان را در قالب مفهوم «آذربایجان چیلیق» مطرح کرد. آنچه در اجرای این برنامه تلاش میشد اثبات گردد «هویت مستقل و متفاوت آذری از ایران» بود؛ زیرا چنین تصور می¬گردید که هدایت مفهوم آذری در حیطة جمهوری آذربایجان پاسخگوی نیازهای هویتی این کشور نوپا نیست؛ چون آذریهای ایران سهم بسزایی در فرهنگ و مذهب جامعة مسلمان قفقاز داشته¬اند. بنابراین برای جلوگیری از تداوم این تأثیرپذیری و تأثیرگذاری متقابل از همان فرمول ساختگی شوروی در آغاز جنگ جهانی دوم، که آذربایجان ایران را آذربایجان جنوبی معرفی میکردند و ستم ملی فارسها بر ترکها میدانستند، استفاده نمودند. اندیشة آذربایجان چیلیق بدون آذریهای ایران نوعی سیاست قومگرایانة تکپایه بود که بر زبان ترکی همچون عامل وحدت تأکید میکرد و برای احیای این سیاست قومی لازم بود که با چند لایه از ملیت ایرانی، یعنی مذهب تشیع، زبان فارسی و فرهنگ و آداب و رسوم مشترک، مبارزه میشد.
کاری که در دورة شوروی انجام نشد اما در دورة حیدرعلی¬اف در دستور کار قرار گرفت، تولید ادبیات گسترده بدون سند و مدرک بود. با پیگیری این برنامه، تاریخ آن چنان دستکاری شد که بهت و حیرت پژوهشگران بی¬طرف و فرامرزی را برانگیخت. در این تاریخسازی، پیشینة کشور آذربایجان به زمانی پیش از پیدایش ایران برگردانده شد و ادعا گردید که در عهدنامة گلستان و ترکمانچای قسمت شمالی این کشور به خاک روسیه منضم شد و قسمت جنوبی جزء خاک ایران درآمد. براساس این مدعا قسمت شمالی این کشور پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی آزاد شده، اما قسمت جنوبی همچنان در دست ایران است و ازهمینرو مردم آذربایجان خواستار آزادی قسمت جنوبی کشور خود هستند. براساس همین سیاست، سردمداران این کشور تازهتأسیس همان رویکرد ضد دینی شوروی را در پیش گرفتند. آنها ضدیت خود را با دین، به مذهب تشیع یا دین اسلام محدود نکردند، بلکه دایرة آن را وسیعتر گرفتند تا ادیانی همچون زرتشتیگری را هم دربرگیرد؛ زیرا سخن از زرتشت و تمایل به آن دین، با توجه به اینکه ایران پایگاه اولیة زرتشت بود، هویت مردم این منطقه را به ایران پیوند میزند.
براساس این رویکرد دینی یا به عبارتی ضددینی، در کتابهایی که موضوع آنها شرح تاریخ آذربایجان بود، حضرت محمد(ص) محمد مکه¬ای، حکومت اسلامی او و خلفا، دولت فئودال و اشغالگر، و دین اسلام، دین سلطهگر اعراب نامیده میشوند. افزون بر ضدیت با اسلام، که همة مذاهب آن را دربرمیگرفت، آنها به طور ویژه بر ضدیت با مذهب تشیع تمرکز کردند و برای شیعهستیزی، بزرگترین اشتباه شاه اسماعیل را، که از نظر آنها مؤسس آذربایجان بود، رسمیت بخشیدن به مذهب تشیع دانستند. دلیل آنها برای مخالفت با این اقدام شاه اسماعیل، اختلافی بود که در نتیجة آن میان «برادران ترک» این منطقه پدید آمد و آنها را به دو گروه سنی مذهب (در شمال) و شیعه (در جنوب) تقسیم کرد؛ اختلافی که هنوز هم آثارش باقی مانده است.
هدف از ضدیت با شیعه، تضعیف این مذهب و دور ساختن مردم از ارزشهای والای شیعی و سپس وارد کردن ضربات اساسی برای تغییر مذهب یا حداقل نوعی بی¬تفاوتی نسبت به تشیع بود که آنها را یک گام به مقصد اصلیشان، یعنی ایرانیستیزی، نزدیک میکرد؛ زیرا از راه تخریب مذهب تشیع، که رکنی از ارکان هویتی ایران است، وجهة مثبت این کشور در میان مردم آذربایجان از بین میرفت.
سیاست دیگری که برای تخریب چهرة ایران در پیش گرفته شد تبلیغات گسترده¬ در مطبوعات و رسانهها و بیان این مطلب بود که ایران در جنگ قره¬باغ به ارمنی¬ها کمک کرده، اما برای کمک به آذریها اقدامی انجام نداده است. این اتهام در حالی به ایران وارد میشد که در زمان جنگ قرهباغ، آقای حیدرعلی اف با رئیسجمهوری وقت ما تماس گرفت و خواستار کمک ایران برای نجات مردم آن کشور از قحطی و گرسنگی شد. در پی این درخواست بود که دولت ایران به اندازة چهار میلیون دلار مواد غذایی به این کشور فرستاد، اما این مبلغ هنوز بازگردانده نشده است. آنها با وجود این کمکها و فقدان مدرکی دال بر کمک ایران به ارامنه در جنگ قرهباغ، هماهنگ با طرح ضد ایرانی خود، به تبلیغات دروغ علیه ایران ادامه میدهند.
*آنها برای ایجاد هویت مستقل و پوشاندن سابقه شان چه میکنند؟
تاریخسازی یکی از اقداماتی است که آنها برای این منظور انجام میدهند. مراجعه به کتابهای تاریخی نگاشتهشده در این زمینه، که بدون ارجاع به منبع، درآنها مطالبی بیان شده، دلیلی آشکار بر جعل تاریخ به دست آنهاست. این نوع تاریخنگاری فقط به کتابهای درسی مدارس محدود نمیشود، بلکه در سطوح دانشگاهی هم نمونههای بسیاری از کتابهای بدون منبع را میتوان یافت که از پیگیری این سیاست در هر دو سطح آموزشی برای پرورش نسلی مخالف با ایران حکایت میکند. در دورة تسلط حکومت اتحاد جماهیر شوروی بر آذربایجان، نگرش وجود کشوری به نام آذربایجان که به دو بخش جنوبی و شمالی تقسیم شده است، به مردم این منطقه تزریق شد، اما به دلیل آنکه مبانی قومیت شامل فرهنگ، تاریخ و مرزهای مشترک میشود، مردم آذربایجان تحت سلطة شوروی با ایرانیان آذری زبان احساس همقومی میکردند. آنچه این احساس را عمق میبخشید ارتباط فامیلی و سنتی میان این دو گروه از مردم بود که سیاستهای توسعهطلبانة روسیه و سپس شوروی سبب جدایی آنها شده بود. به دلیل وجود همین احساس بود که پس از فروپاشی شوروی بر عامل زبان، که رکنی ثانوی در مبانی قومیت است، تأکید بسیار شد با آگاهی از این موضوع که این عامل، به دلیل تعدد زبان و لهجه در ایران میتواند در جدایی مردم آذربایجان از ایران مؤثر عمل کند، همچون ابزاری مهم در اجرای سیاست هویتسازی به کار گرفته شد. درحالحاضر فضای نامساعد حاکم بر این کشور در مورد ایران و ذهنیت مسموم بسیاری از جوانانشان نسبت به مردم ایران از موفقیت سردمداران این کشور در اجرای این سیاست پرده برمیدارد.
*این فضای مسمومی که می¬فرمایید صرفاً خواست حکومتشان است یا تصمیمگیرنده هایی خارج از مرزها نیز خواهان آن هستند؟
سر رشتة امور سیاسی و اقتصادی این کشور را فقط سه درصد از مردم جمهوری آذربایجان، که اکثریت نخجوانی و از نزدیکان خانوادة الهام علیاف هستند، در دست دارند. یهودیها نیز در آن منطقه فعالاند و باکو را در اختیار گرفتهاند. ترکیه، کشور همسایة آذربایجان، نیز از نفوذ بالایی در آن کشور برخوردار است و بخشی از اقتصاد آن را در دست دارد. به دلیل همین نفوذ، مثلثی از قدرت در آذربایجان شکل گرفته است که در یک رأس آن آذربایجان و در دو رأس دیگرش ترکیه و اسرائیل قرار دارند. این مثلث در پی آن است که از نفوذ ایران در منطقه و جهان اسلام بکاهد و آن را به قدرتی درجة دو پس از ترکیه تبدیل کند؛ با توجه به همین تهدید، ایران باید مراقب باشد و از تمام ظرفیتهایش برای مقابله با این سیاستها استفاده کند.
*درحالحاضر آیا آمار رسمی از میزان شیعیان آذربایجان وجود دارد؟
آمار جمهوری آذربایجان، به دلیل دولتی بودن محل اطمینان و اعتماد نیست.دلایل این موضوع مسائلی است که در ارتباط با تغییر جمعیت در روسیه و کشورهای تازهاستقلال یافتة این منطقه رخ داده است.هنگامی که شوروی فروپاشید جمعیت جمهوری آذربایجان حدود هفت میلیون نفر بود، اما در زمان جنگ قرهباغ، حدود یکمیلیون نفر از ارمنیها و روسهایی که در آذربایجان زندگی میکردند، به خاطر فضای ضد ارمنی و ضد روسی ایجاد شده در این کشور، از آنجا مهاجرت کردند و 150هزار اوکراینی هم خاک آذربایجان را ترک نمودند.در آبان 1389 مقامات روسی اعلام کردند که تعداد آذریهای مقیم روسیه از مرز سه میلیون نفر هم گذشته است (چون افراد زیادی از کشورهای مشترکالمنافع به روسیه مهاجرت کردهاند)؛ البته از میان این سه میلیون مهاجر، سیصدهزار نفر از ارمنستان به این کشور رفتهاند؛ 335هزار آذری هم پیش از فروپاشی شوروی در روسیه زندگی میکردند، باقی آنها از سال 1991م (1370)به بعد به روسیه مهاجرت کرده¬اند. با وجود این جابهجاییها، چگونه ممکن است که براساس آمار رسمی جمهوری آذربایجان، جمعیت هفت میلیونی این کشور به نهمیلیون نفر رسیده باشد!این در حالی است که پس از فروپاشی شوروی، جمعیت تمام کشورهای مشترک المنافع رشد منفی داشته؛ برای مثال جمعیت ارمنستان از 5/3میلیون نفر به 9/2میلیون نفر، و گرجستان از 5/5میلیون نفر به 5/4میلیون نفر رسیده است.روسیه نیز برای جلوگیری از رشد منفی جمعیتش، به هر فرد روسی که ازدواج کند سیزدههزار دلار میدهد.شایان ذکر است که تنگی معیشت، دسترسی آسان به جنس مخالف، افزایش سن ازدواج و نهایتاً سیستم تکفرزندی باعث رشد منفی جمعیت کشورهای مشترک¬المنافع شده است.اما پرسشی که در این زمینه مطرح میشود این است که بر اساس کدام سند علمی جمعیت این کشور در یک دورة پانزدهساله 125٪ افزایش یافته و چرا در میان کشورهای مشترکالمنافع فقط این کشور از رشد مثبت جمعیتی برخوردار بوده است؟اگرچه دربارة جمعیت مسلمانان و شیعیان در آذربایجان نمیتوان به آمار رسمی این کشور اعتماد کرد، اما براساس مهاجرت و جابهجاییهای جمعیتی و نیز حضور شانزدههزار یهودی و چند هزار مسیحی در این کشور، میتوان تخمین زد که 99٪ از جمعیت این کشور مسلمانان، و حدود 85٪ازآنها شیعه هستند.
*آیا در قانون اساسی جمهوری آذربایجان به جایگاه شیعیان توجهی شده است؟
در قانون اساسی اسمی از تشیع به میان نیامده و فقط بر آزادی دینی تأکید شده که آن هم وسیله¬ای است برای آزادی پیروان مذاهب و فرقههای غیرشیعی، مثل وهابیت.پایگاه وهابیت در داغستان و چچنستان است و آنها در جنگ چچن علیه روسیه بسیار فعال بودند، اما در جمهوری آذربایجان زمینة نفوذ وهابیت با ورود افغانیها در جنگ قرهباغ، که ماهانه چهارصد دلار حقوق می¬گرفتند، آغاز شد. این افراد گرچه به عنوان مزدور جذب گردیدند و بیشترشان هم در جنگ کشته شدند، به دلیل زمینۀ حضوری که برایشان فراهم بود افزایش یافتند. الله شکورپاشازاده، رئیس ادارة روحانیان قفقاز، گفته است:« به هیچ فرقة مذهبی در جمهوری آذربایجان به اندازة فرقة وهابیت اجازه فعالیت داده نشده است».
آنهایی که به وهابیهاپیوسته اند در بیان علل گرویدن خود به این فرقه، از مشکلات مالی و بیکاری سخن میگویند و مبالغی را که برای شرکت در جلساتشان به آنها میدهند عامل تمایل خود به پیوستن به این فرقه میدانند،اما آنچه شاید در نگاه اول این افراد به آن توجه نکنند تأثیرپذیری از افکار آنها و تلاش سران این فرقه برای ترویج عقاید خود در میان آنها، بهویژه قشر جوان و نوجوانشان است.پرداخت پول و کمک مالی و غذایی به مردم شیعة منطقة لنکران نمونهای دیگر از تلاش وهابیان برای جذب شیعیان به مذهب خود است.
وهابیها، که بیشتر از اهالی عربستان و گاه کویت و امارات و ترکیه هستند، با شعار بازگشت قرهباغ به بدنة جمهوری آذربایجان و وحدت آذربایجان شمالی و جنوبی فعالیت میکنند. شعار دوم آنها از ضدیتشان با ایران،که کعبة آمال شیعیان آذربایجان بهشمار میآمد، پرده برمیدارد.
درحالحاضر 150 مسجد در جمهوری آذربایجان در دست وهابیهاست که بیشتر آنها در باکو و شمال این کشور قرار دارد. دانشجویان و طلبههای بسیاری هم از طریق این گروه به عربستان میروند و در آنجا کاملاً مجانی تحصیل کنند. این افراد پس از فراغت از تحصیل به تبلیغ برای وهابیت دست میزنند. افزون بر این شیوه از تبلیغ و جذب نیرو، سازمانهای خیریهای که زیر نظر پیروان این فرقه فعالیت میکنند وسیلهای شدهاند برای دعوت مردم به این مذهب.
گروه دیگری که در آن کشور فعالیت میکنند.نورجی های ترکیه هستند که اعتقاد دارند از طریق فعالیت آموزشی با متدهای علمی روز باید برای اسلام تبلیغ کرد. این گروه درحالحاضر ده دبیرستان در باکو و بعضی دیگر از شهرهای این کشور دارند که بیشتر فرزندان مسئولان آذربایجان، ازجمله قدرتمندان سیاسی و اقتصادی، در آنها تحصیل میکنند. این مدارس تاکنون دو هزار فارغالتحصیل داشته که حتی یک نفر از آنها هم بیکار نمانده است. 1830 نفر دانشپژوه در این ده دبیرستان تحصیل میکنند. افزون بر این دبیرستانها، دانشگاه قفقاز، شبکة تلویزیونی خزر، مؤسسة پیشدانشگاهی آراز، مؤسسة تحصیلی ینی چاغ (دورتازه) و روزنامة زمان از جمله مراکزی هستند که در اختیار سران این گروه قرار دارد. بخش عمده ای از برنامههای شبکه اس. تی. وی (STV)هم که در ترکیه پخش می شود با هدف حمایت از گروه نورجی، به سخنرانی ها و خطبه های فتح اله گولن،که او را مهدی منجی و عیسی می دانند، اختصاص مییابد.
ازآنجاکه نورجیها و در رأس آنها گولن به دنبال نزدیکی کشورهای اسلامی به اسرائیل هستند، دولت امریکا و سازمانهای یهودی از آنها حمایت میکنند. این حمایت زمانی کاملاً جلوهای آشکار و علنی یافت که بلند اجویت و احمد نجدت سزر علیه نورجی ها موضع گرفتند، اما دولت امریکا و سازمانهای یهودی به اعتراض گسترده علیه این دو تن دست زدند.نورجیها در شهرهای گوناگون جمهوری آذربایجان خانه¬هایی را اجاره کرده و مرکز تبلیغ خود قرار داده اند.کتابهای سعید نورسی هم به نام رسالة نور در دوازده جلد با کیفیت عالی در این کشور چاپ و توزیع میشود.با توجه به این فعالیتها میتوان پیشبینی کرد که این گروه طی بیست سال آینده تمام مقامات جمهوری آذربایجان را زیر پوشش خواهد گرفت.میسیونرهای مذهبی مسیحی مثل آوانیست ها هم به شکل گستردهای در جمهوری آذربایجان فعالیت میکنند؛ البته افزون بر فعالیت آنها، مسیحیت از طریق شبکه های کابلی از ماهواره یورو ست هم به صورت 24 ساعته تبلیغ میشود. پخش مراسم کلیسا در باکو و اطراف آن یکی از برنامه¬های این شبکههای ماهوارهای است.تأسیس بیش از ده مرکز عبادی مسیحی، چاپ انجیل و دعوت از مسلمانان بهویژه آنهایی که مشکل مالی دارند، مانند آوارگان قرهباغ، به دین مسیحیت و ...از اقدامات تبلیغی دیگری است که برای گسترش مسیحیت در این کشور انجام میشود.
*با این میزان حجم فعالیتهای تبلیغی، چگونه 85٪ از مردم آنجا شیعه هستند؟
این کارهای فرهنگی در درازمدت نتیجه میدهند. هدف قرار دادن نسل جوان و نوجوان در این اقدامات هم از بازة زمان طولانی ثمردهی آنها حکایت میکند؛ برای مثال درحالحاضر ترکیه سرمایه گذاری میکند تا در بیست سال آینده جمهوری آذربایجان را در قبضة خود درآورد.
*آیا شیعیان هم اقدامی برای جلوگیری از این اتفاق انجام داده اند؟
شیعیان آذربایجان آزادی لازم برای فعالیتهای دینی را ندارند؛ زیرا در کنار ادارة روحانیان قفقاز، که الله شکور پاشازاده رئیس آن است، یک ادارة امور دینی در آذربایجان وجود دارد که هر مجمع دینی برای فعالیت باید اجازة آن را داشته باشد.به سخن دیگر این مرکز، که در دورة حیدرعلی اف تأسیس شده است و زیر نظر رئیس¬جمهوری اداره میشود، کار صدور مجوز و ثبت مجامع دینی را برعهده دارد.ازآنجاکه سیاست جمهوری آذربایجان مبارزه با مذهب شیعه است، مجوز برای مجامع شیعی به سختی و با موانع بسیاری صادر میشود.این در حالی است که نام مجامع دینی غیر شیعی، بهویژه وهابی، به راحتی در این اداره ثبت میگردد.
نمونة دیگری از سختگیری علیه شیعیان، قانون ممنوعیت حجاب در وزارت آموزش و پرورش کشور است که حتی در بسیاری از کشورهای اروپایی و غیر اسلامی اجرا نشده است.آیا میتوان یک کشور اسلامی را یافت که در آن قانون ممنوعیت حجاب برای دانشآموزان و به دنبال آن معلمان اجرا شده باشد؟ همین مسائل نشان میدهد که شیعیان در آنجا تکیهگاهی ندارند.آنها اگر کوچکترین گرایشی به سمت ایران داشته باشند به اتهام جاسوسی بازداشت میشوند. روش دیگر برای مقابله با نخبگان و تحصیلکردگان شیعی و بهویژه سران حزب اسلامی هم محکوم کردن آنها به حبسهای طولانی مدت به بهانة واهی قاچاق اسلحه و مواد مخدر است!
*رابطة حکومت با اهل تسنن چطور است؟
وضعیت اهل تسنن آذربایجان مساعدتر از شیعیان آنجاست؛ زیرا آنها شمار زیادی از مردم آن کشور را دربر نمیگیرند و به همین دلیل نمی توانند بدنه را دچار مشکل کنند، ولی زمانیکه قانون منع پخش اذان مطرح شد، دامنة محدودیت آن نه تنها شیعیان، بلکه اهل تسنن را نیز دربرگرفت.
*رابطۀ شیعیان با اهل سنت به چه شکل است؟
تاکنون مشکل حادی بین شیعیان و سنیها پیش نیامده است.
*وجه مشخصة جمهوری آذربایجان شیعه و مسلمان با دیگر کشورهای مسلمان چیست؟
جمهوری آذربایجان بهمنزلة کشوری دارای اکثریت شیعه درمقایسه با کشورهای اسلامی دیگر مشخصاتی دارد که باورکردنی نیست:
1.جمهوری آذربایجان در میان کشورهای اسلامی، به گواه زمامداران اسرائیل، بهترین روابط را با این کشور دارد و باکو محل امن رفت و آمد سران اسرائیل تلقی می شود؛
2.جمهوری آذربایجان چهارمین شریک تجاری بزرگ اسرائیل در جهان است؛
3.تنها کشور مسلمانی است که آیات شیطانی در آن چاپ شده است (در نشریة یونیکال به صورت پاورقی)؛
4.در هیچ کشور اسلامی به پیامبر اسلام(ص)تعدی نشده است،اما رافیق تقییف در نشریة «صنعت»، که با حمایت شرکت بی پی(Bp)انگلیس منتشر میشود، پیامبر اسلام رانعوذبالله به حماقت، جهالت، ظلم و ستم متهم کرده است.همانگونه که پیش از این گفتم، در کتابهای درسی این کشور هم به پیامبر(ص)اهانت میشود.
5.تحت فشار خارجیها،در پارلمان جمهوری آذربایجان برای قانونی کردن همجنسبازی بحثها و مذاکرات بسیاری انجام شد.گرچه این موضوع به دلیل فضای ایجاد شده مسکوت مانده است، باز این پرسش مطرح میشود که در کدام کشور اسلامی این بحث در پارلمان طرح گردیده است؟!
6.مسلمانها در روز قدس اجازة راهپیمایی ندارند و در صورت اقدام به این کار با آنها به شدت مقابله میگردد.این در حالی است که مراسم یادبود هولوکاست هر ساله با تشریفات و حضور مقامات بلندپایۀ آذربایجان در این کشور برگزار میشود؛
7.آذربایجان تنها کشور مسلمانی است که به افغانستان و عراق سرباز اعزام کرده است؛
8.اولین کشور مسلمانی است که مساجد را تخریب کرده است. نکتة درخور توجه این است که مسجد پیامبر(ص)و مسجد واشلاری چند روز پیش از سفر پرز به جمهوری آذربایجان تخریب شد، که این خود نوعی هشدار است.البته بهانة تخریب این مساجد نمازگزار نداشتن یا صادر نشدن مجوزی برای ساخت آن عنوان گردیده، و این در حالی است که اگر مسجد مجوز نداشت اجازة ساخت آن داده نمیشد؛
9.کدام حاکمیت کشور اسلامی جرئت کرده است در منع ورود دختران محجبه به مدارس بخشنامه صادر کند.این اقدام نه تنها با احکام دین اسلام، بلکه با موازین حقوق بشر در تناقض است. مقابله با حجاب، که مظهر و نمادی از مسلمانی است، در این کشورتا به آن حد است که براساس حکم فرماندار شهر یولاق خرید و فروش با محجبه ها ممنوع است و اتوبوسها اجازةسوارکردن آنها به مقصد باکو را ندارند.اینگونه اقدامات است که ما را به این پرسش وا میدارد که آیا واقعاً خود فرماندار چنین حکمی را صادر کرده است و پشت این قضیه فراقدرتی وجود ندارد که فرماندار یک شهر کوچک را به صدور چنین فرمانی وادارد؟!؛
10.حاکمیت های کشورهای اهل تسنن اجازة عزاداری عاشورا و تاسوعا را به مردم میدهند، ولی در این کشور اجازة عزاداری در شهر باکو ممنوع است؛
11.در این کشور که بیشتر مردم آن شیعه هستند اشخاصی که در جشن میلاد حضرت فاطمه زهرا(س)شرکت کرده بودند بازداشت و به زندان محکوم شدند؛
12.غیر از جمهوری آذربایجان کدام کشور مسلمان است که مسلمانانش حق اقامة نماز در پادگانها را نداشته باشند؛
13.پرسش این است که چگونه پخش اذان از بلندگوی مساجد در جمهوری آذربایجان باعث اذیت و آزار مردم می¬شود (دلیلی که دولت اعلام می¬کند)، ولی موسیقیهای شبانهروزی و با سر و صدای بسیار بلند ناراحتی مردم را به دنبال ندارد؟!
*وظیفة ما در برابر این اقدامات چیست؟
بیست سال است که ما استراتژی واحدی در مورد آذربایجان نداریم. تعدد مراکز تصمیمگیری تأثیرگذار در حوزۀ سیاست خارجی ایران و تأثیر افراد دارای خاستگاههای قومی پنهان در اتخاذ تصمیمات، نه تنها اختلاف نظر ما را در انتخاب سیاست مناسب نسبت به این کشور افزایش میدهد، بلکه بر دامنة مشکلات ایران با جمهوری آذربایجان میافزاید.
اینکه ایران در مقابل جمهوری آذربایجان حالت تدافعی دارد به دلیل این تصور است که بعضی از تصمیمگیران فکر میکنند در آنجا ظرفیتی بینالمللی وجود دارد که ما میتوانیم از آن برای توسعۀ روابط حداکثری خود استفاده کنیم. این در حالی است که در جمهوری آذربایجان مبانی قدرت وجود ندارد؛ زیرا عمق استراتژیک این کشور و قدرت اقتصادی و نظامی آن ناچیز است و جمعیت بسیار اندکی در آن زندگی میکنند. همین ضعفها باعث میشود این کشور نتواند سیاستهای کلانش را خود مشخص کند و به ناچار برای تأمین امنیت چشم به سوی قدرتهای بزرگ داشته باشد و امنیت خود را با امنیت آنها گره زند.
به گمان من روابط ایران و جمهوری آذربایجان به دو دلیل خوب نیست؛1. ما به دنبال ظرفیتهایی بینالمللی در جمهوری آذربایجان هستیم که در واقعیت وجود ندارند؛ 2. روابط ایران و آذربایجان متأثر از روابط غرب، روسیه و ایران است، البته اشارة من به عامل دوم به معنای رد این موضوع نیست که در داخل کشور، ما دچار سوءمدیریت هستیم، بلکه علت اصلی نامساعد بودن این رابطه را در این تأثیرپذیری میجویم. بعد از جنگ گرجستان در سال 2008م روسیه به قدرت اول در آذربایجان و حتی منطقه تبدیل شد و امریکا هم این مسئله را پذیرفت. پس از این قدرتنمایی، روسیه هر زمان که اراده کرده است روابط ایران و آذربایجان را به هم بزند از طریق عوامل خود یک مقام صهیونیستی را به باکو دعوت نموده است. این کشور پیش از این در ارمنستان قدرت یافته است، ولی در آذربایجان آرام آرام سیطرهاش را گسترش میدهد. اگر این وضع ادامه یابد، در پنج، شش سال آینده ما در مسائل منطقه با روسها درگیر خواهیم شد. امریکاییها با این بدهکاریهایی که دارند میروند و روسها جای آنها را میگیرند.
من فکر میکنم ما برای حل این مسئله باید روابطمان را از جای دیگری تنظیم کنیم. سیاستگذاران ما نمیبینند که شبکههای تلویزیونی آذربایجان مثل «لیدر»، که به رئیسجمهوری این کشور تعلق دارد، وقتی میخواهند گزارش آب و هوای دیگر کشورها را بدهند، فقط آب و هوای پایتخت آن کشورها را نشان میدهند، اما در مورد کشور ما افزون بر آب و هوای پایتخت، آب و هوای تبریز را هم اعلام میکنند. در کتابهای درسیشان هم هرجا نام ایرانی آمده یک پسوند «زشت، خونآشام و متجاوز» به آن منضم گردیده است. با توجه به همین وضعیت است که بر انتخاب سفرایی با وزن سیاسی بیشتر و آگاهی عمیقتر از مسائل منطقه تأکید میکنم. این سفرا باید با تکیه بر اطلاعات خود و نه با آزمون و خطا و پس از کسب تجربه و ارادة قوی، در سطوح بالا به شکلدهی سیاستی نوین در عرصة روابط ما با آذربایجان دست زنند و کشور ما را از سیاست تدافعی کنونی خارج سازند.
*سوتیتر:
در این تاریخسازی، پیشینة کشور آذربایجان به زمانی پیش از پیدایش ایران برگردانده شد و ادعا گردید که در عهدنامة گلستان و ترکمانچای قسمت شمالی این کشور به خاک روسیه منضم شد و قسمت جنوبی جزء خاک ایران درآمد؛ قسمت شمالی این کشور پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی آزاد شده، اما قسمت جنوبی همچنان در دست ایران است و مردم آذربایجان خواستار آزادی قسمت جنوبی کشور خود هستند
هیچ سندی وجود ندارد که نشان دهد تا قبل از سال 1918م، که دولت مساوات در باکو بر سر کار آمد، شمال ارس، آذربایجان نامیده میشد. واقعیت آن است که این سرزمین با نام اران و شیروان از دیرباز جزء خاک ایران بوده است. البته اقوامی که در این منطقه زندگی میکردند با هم تفاوت داشتند.
اینکه ایران در مقابل جمهوری آذربایجان حالت تدافعی دارد به دلیل این تصور است که بعضی از تصمیمگیران فکر میکنند در آنجا ظرفیتی بینالمللی وجود دارد که ما میتوانیم از آن برای توسعۀ روابط حداکثری خود استفاده کنیم. این در حالی است که در جمهوری آذربایجان مبانی قدرت وجود ندارد؛ زیرا عمق استراتژیک این کشور و قدرت اقتصادی و نظامی آن ناچیز است و جمعیت بسیار اندکی در آن زندگی میکنند.